"به بهانه شهادت مردی که در فین کاشان جان داد"
تابناک: تاریخ قاجار پر از مردان بزرگ و کوچکی است که شرف و استقلال ایران را عزت یا ذلت بخشیده و هر که فراحال آن‌چه سیاهه کرده جای پایی کوچک یا بزرگ دارد اما آن نام که چون قله‌های خارج از مه بر فراز ایستاده و از داغ مرگش دو قرنی می‌شود ایران و ایرانی غصه‌پرور و اشک به دامان است، جز میرزا تقی‌خان فراهانی ملقب به امیرکبیر ایران نیست.
کد خبر: ۱۶۲۶۳۵
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۱ 12 January 2016
تابناک اصفهان: تاریخ قاجار پر از مردان بزرگ و کوچکی است که شرف و استقلال ایران را عزت یا ذلت بخشیده و هر که فراحال آن‌چه سیاهه کرده جای پایی کوچک یا بزرگ دارد اما آن نام که چون قله‌های خارج از مه بر فراز ایستاده و از داغ مرگش دو قرنی می‌شود ایران و ایرانی غصه‌پرور و اشک به دامان است، جز میرزا تقی‌خان فراهانی ملقب به امیرکبیر ایران نیست.

فرزند کربلایی قربان از پشت مطبخ‌خانه قائم‌مقام ِ اول به منشی‌‌گری رسید و در دوره قائم‌مقام دوم تا آن‌جا ترقی کرد که لقب عالیجاه گرفت. وقتی ماجرای قتل گریبایدوف را با یک سفر به شوروی رفع و رجوع کرد، به حکم شاه بار بست و به مذاکرات ارزنه‌الروم رفت تا علی‌رغم دو سه سال کارشکنی اطرافیان شاه بخصوص همراهی حاج میرزا آقاسی با نمایندگان شوروی و انگلیس و عثمانی؛ محمره (خرمشهر) را به ایران ملحق و حق کشتیرانی در شط‌العرب شرقی را چنان محکم کند که قریب گذشت یک و نیم قرن، توافق‌نامه‌اش هنوز قابل فسخ یا پاره کردن نیست!

و کارنامه میرزاتقی خان پر است از افتخاراتی که منحصر به شخص اوست. جز امیرِ کبیرِ ایران، چه کسی می‌توانست ناصرالدین میرزای بی‌پول و مرعوب دست مهدعلیا و سفارت انگلیس را آن‌چنان که کرد از تبریز حرکت دهد، بر تخت سلطنت بنشاند و ناصرالدین شاهش کند؟ جز امیرِ امیرانِ ایران چه کس می‌توانست دست در تصفیه دستگاه دولتی و عزل و نصب ماموران لشگری و کشوریِ ویرانه‌ی باقی مانده از دوران محمدشاهی ببرد و با مالیات بستن بر تیول‌داران مفت‌خواره و زن‌باره قجری و تیغ کشیدن بر اصراف و تبذیر درباریان و اطرافیان شاه، وجوه دیوان را صرف دارالفنون و سامان دادن امور قضایی و تخفیف مالیاتی به کشاورزان و صدها کار ارزنده دیگر کند؟

افسوس اما ... راهی که ژاپن با میجی در عرض 52 سال رفت تا امروز سهمش را از اقتصاد و تجارت جهانی بگیرد ما با امیرکبیر بزرگ نتوانستیم رفت. چندان که قوانین به روز و مترقی امیر به اجرا درآمد و سهم درباریان را با مردم‌ عادی هم‌تراز کرد، درآمدها صرف امنیت داخلی و ختم کردن قائله امثال سالارها شد، وقتی استقلال سیاسی کشور به مردم شرف و عزت بخشید، مثلث بدنام قجری ـ انگلیسی ماندن امیر را در صدارت اعظمی دربار ناصرالدین شاه تاب نیاورد و دست در کار توطئه کرد. 

مهدعلیا مادر ‌شاه به سفارش آن سفارت معروف، ناصرالدین را مست کرد و در گوش میرزای تخت‌نشین چندان از داعیه سلطنت امیر گفت تا عاقبت شاه جوان را بدبین کرد و حکم به گرفتن جان از جهانش داد. برای آن‌ها که ایران را بی میر و بی‌امیر می‌خواستند چه فرصتی مهیاتر که بی‌درنگ راهِ شبانه به فین بردند، چشم بر قضاوت تاریخ بستند و تیغ بر شاهرگ امیر کشیدند و خون پاک ایران بر زمین ریختند. 

شاهِ از مستی پریده اگر چه فردای آن شوم‌شب، بر جهل تاریخی و حکم ننگ‌بار خود سخت گریست اما آن سبو دیگر شکسته شده، دره سرسبز و گردوی پیر رفته بود و هرچند کاخِ شاهنشاهی ناصرالدین میرزا  تا چند سالی صدراعظم تازه به خود ندید اما بهار تازه به گُل نشسته بود که از رفتن امیر به خزان شکست و دریغ‌ها و دردها هنوز در کتاب‌های تاریخ هست که چرا پیش‌بینی قائم‌مقام، آن بزرگ معلمِ امیرکبیر مجال پنجاه و دو ساله نیافت و صبح دولت ایران به سال‌های بعد از شهادت امیر ندمید چنان که گفته بود: "این پسر قوانین بزرگ به روزگار می‌‌گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد".

یادداشت: مجتبی‌ راه ‌وار
منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار