دومین نشست استانی و یکصد و سی و یکمین نشست کشوری «کتاب‌خوان» ویژه هفته دفاع مقدس با استفبال پرشور و کم نظیر علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی در استان همدان برگزار شد.
کد خبر: ۱۰۰۳۵۳
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۹ 25 September 2015

استقبال پرشور مردم از یکصد و سی و یکمین نشست «کتاب‌خوان» کشور، ویژه هفته دفاع مقدس

دومین نشست استانی و یکصد و سی و یکمین نشست کشوری «کتاب‌خوان» ویژه هفته دفاع مقدس با استفبال پرشور و کم نظیر علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی در استان همدان برگزار شد.

به گزارش تابناک همدان به نقل از؛روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان، یکصد و سی و یکمین نشست «کتاب‌خوان» کشور در استان همدان با حضور پرشور و کم نظیر علاقه مندان به کتاب و کتابخوانی در باغ موزه دفاع مقدس همدان برگزار شد.

در این نشست دوازده تن به معرفی کتاب پرداختند که خلاصه‌ای از کتاب‌ها و مطالب ارائه شده به شرح زیر است:

«سفر به گرای 270درجه» نوشته احمد دهقان / ارائه توسط:‌ مهداد جعفری (رئیس کتابخانه مرکزی استان همدان)

جعفری گفت: سفر به گرای ۲۷۰ درجه، رمانی با موضوع جنگ ایران و عراق این رمان در سال 1375 منتشر شد و خیلی زود توانست جایزه بیست سال داستان نویسی چهارمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس و بیست سال ادبیات پایداری را از آن خود کند راوی این داستان با سفر به گرای 270 درجه، زندگی دیگری را تجربه می کند و خواننده را با خود همراه می سازد.

وی در ادامه به معرفی احمد دهقان پرداخت و اظهار کرد: دهقان به سال 1345 در شهرستان کرج متولد شده اما در تهران رشد و پرورش یافته است و دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته مردم شناسی است.

مهداد جعفری افزود: او به عنوان کارشناس ادبی در دفتر ادبیات و هنر مقاومت و دفتر آفرینش‌های هنری عضواست.

رئیس کتابخانه مرکزی استان همدان بخش هایی از کتاب را قرائت کرد و بیان داشت: توپ به طرفم می آید و قوس بر می دارد سمت جوی آب، آنانی که هوار می کشند، خسته دست به کمر زده اند و ایستاده اند به تماشا از تن شان بخار بلند می شود، پا می گذارم رو توپ و شوت می کنم طرفشان، ایوالله داداش، دمت گرم، ممنون! دست برایشان تکان می دهم و دروازه بانی که از خستگی رو میله دروازه نشسته، جوابم را می دهد، زنگ خانه را می زنم و به انتظار می ایستم.

«پشت دیوارهای شهر» خاطرات سید سعید موسوی از ایام دفاع مقدس / ارائه توسط:‌ دختر شهید، زینب یوسف صنعتی (وکیل)

زینب یوسف صنعتی بیان داشت: "پشت دیوارهای شهر" عنوان کتابی است که به صورت یادداشت های روزانه، از بحث آغاز جنگ در 31 شهریور سال 1359 صحبت می کند، پشت دیوارهای شهر، روایت نوجوانی 17 ساله سید سعید موسوی است که جنگ داخل خانه اش اتفاق می افتد و بعد ما عکس العمل های این نوجوان را در مواجهه با یک جنگ سهمگین و تمام عیار شاهد هستیم،کتاب در 155 صفحه و یک اشاره و چندین قطعه عکس، ما را به روزهای دور می‌برد که برای اولین بار فضای شهر شکسته می‌شود و صدای شکستن شیشه‌ها و آدم‌های شهر بندری زیبا با نخلهای سرکشش، موسوی هفده ساله را شکسته‌تر از شیشه‌های شهرش می‌کند.

وی ادامه داد: بچه ای که در سن 17 سالگی برای نام نویسی و آغاز درس و مدرسه به هنرستان می رود، اما آنجا متوجه می شود که اوضاع عادی نیست و بعد از ساعاتی با حمله ی هواپیماها و توپخانه دشمن این اوضاع غیرعادی اتفاق می افتد و در واقع از آنجا این نوجوان 17 ساله خود به خود وارد مرحله ی تازه ای از زندگی اش می شود ، آن هم دیدن یک جنگ تمام عیار با تمام خشونت و بی رحمی هایش.

یوسف صنعتی گفت: این پسر 17 ساله، خاطراتش را به سرعت و به صورت کوتاه کوتاه و به شیوه مینی مال روایت می کند در واقع فرصتی برای ایستادن درنگ کردن و فکر کردن ندارد آنچه را که در لحظه می بیند بدون هیچ گونه آرایه ادبی یا قید و بندی روایت می کند و ما را در مواجه با یک جنگ تمام عیار قرار می دهد.

وی ادامه داد: جنگ شروع می شود بعد از آن ابتدایی ترین چیزی که اتفاق می افتد کشته شدن و زخمی شدن و ویران شدن خانه هاست که این نوجوان 17 ساله با چشمان خودش می بیند و بعد آنها را مقابل چشمان ما قرار می دهد و ما قدم به قدم با آدمهایی که آنجا شهید می شوند مجروح می شوند و خانه هایی که ویران می شوند رودررو می شویم و به عمق فاجعه پی می بریم. 31 شهریور 1359 ساعت 10 صبح. 17 سالگی ام را برمی دارم و می روم دم در هنرستان می گویم برای ثبت نام آمده ام سوم برق. مدیر و ناظم و تعدادی از معلمها می خندند. چیزی نمی فهمم به طرف مسجد جامع می آیم .

وی در خاتمه گفت: در مجموع کتاب پشت دیوارهای شهر خاطرات خودنوشت یا یادداشت های روزانه محسوب می شود تماما مستند است هر چند ممکن است از تکنیکها و آرایه های داستانی استفاده کرده باشد ولی کلا یک کار مستند است که اتفاق افتاده و ما از زبان فرد 17 ساله ای آن را روایت می کنیم و این فرد 17 ساله ما را با مسائل مختلف این شهر و آنچه که بر شهر گذشته است آشنا می کند.

«سه مزار برای یک شهید» نویسنده: عبدالرحیم سعیدی راد / ارائه توسط:‌ سارا زمانی مقدم (کتابدار کتابخانه عمومی شاهنجرین رزن)

سارا زمانی مقدم اظهار داشت: عنوان دیگر این کتاب سیری در زندگی روحانی شهید حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن شریف قنوتی است نوشته عبد الرحیم سعیدی راد است که درسال 86 توسط انتشاراتی پیام آزادگان به چاپ رسید و نگاهی دارد به سیره زندگی اولین روحانی اسیر و شهید دوران دفاع مقدس، این مجموعه از زبان دوستان و آشنایان خانواده و همرزمان شهید به باز گویی ابعاد مختلف زندگی پر برکت این شهیدپرداخته است.

وی گفت: شریف قنوتی یکی از رزمندگان دلاور مقاومت 35 روزه خرمشهر و از نادرترین افراد جنگ از نظر تقوا، فداکاری، ایثار، از خودگذشتگی، مقاومت و شجاعت و... بود ایشان از همرزمان شهید نواب صفوی و اولین نماینده امام خمینی (ره) و سایر مراجع عظام و اولین فرمانده جنگ‌های چریکی دوران دفاع مقدس بوده که در میدان نبرد به فیض شهادت نائل آمده است.

زمانی مقدم گفت: ایشان اولین کسی بود که رزمنده و کمک های مردمی را روانه جبهه های حق علیه باطل نمود و برخلاف ظاهری نحیف بسیار چالاک، شجاع و مومن و خوش برخورد و ساده بود، دارای روحیه قوی و نیروی توکل عجیبی داشت شهید قنوتی مالک اشتر زمان بود، مثل شمعی بود که پروانه ها (بسیجیانی که به عشق امام در جنگ بودند) را به گرد خود جمع می نمود هیچ کس به اندازه شهید قنوتی در آن دوره جنگ نقش موثری نداشت.

وی نقش موثری از ناحیه دادن روحیه به رزمندگان، مانند یک کمپوت روحیه در بین رزمندگان عمل می نمود حضور و کارایی شیخ شریف در خرمشهر باعث شد پنج، شش بار از سقوط حتمی خرمشهر جلوگیری کند و یکی از عواملی که باعث شد خرمشهر در مقابل عراق مقاومت کند فرماندهی و رهبری و انسجام بخشی توسط شیخ شریف بود و این برای بعثی ها بسیار نگران کننده بود آنها می دانستند که امکانات و تجهیزات جنگی در خرمشهر بسیار ناچیز است اما خط دهنده روحیه دهنده و هماهنگ کننده نیروها در خرمشهر شریف قنوتی است و کینه عمیقی از او به دل داشتند آنها فهمیده بودند اگر شیخ را از بین ببرند راحت می توانند خرمشهر را اشغال کنند و به خاطر همین کینه در نهایت بی رحمی آن بزرگوار را به شهادت رساندند و بعد از شهادت شیخ شریف رادیو بی بی سی اعلام کرد اولین خمینی کشته شد.

«دختر شینا» نویسنده: بهناز ضرابی‌زاده/ ارائه توسط:‌ بهناز ضرابی‌زاده (نویسنده)

بهناز ضرابی‌زاده در ابتدای سخنان خود گفت: دختر شینا خاطرات همسر سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

وی ادامه داد: قدم خیر کنعان با این که تنها بیست و دو سال بیشتر از زندگی اش نمی گذشت که همسرش به شهادت رسید، به تنهایی کمر به همت زد و به تربیت پنج فرزندی که از همسرش به یادگار داشت پرداخت.

نویسنده این کتاب گفت: دختر شینا روایت زندگی دختری بی سواد اما با ایمانی باثبات است، دختری که روزگار او را طوری بار آورد که بتواند صبور و استوار به زندگی اش بعد از جنگ ادامه دهد و به تنهایی فرزندانش را اداره کرده و بزرگ کند، او به وصیت شوهرش که می خواهد زنش بعد از او زینب وار به زندگی ادامه دهد عمل می کند و تلاش می کند یاد و خاطره شوهرش را پشتیبان زندگی اش قرار بدهد و ایمان داشته باشد که شهید همیشه زنده است.

ضرابی زاده افزود: خاطرات قدم خیر کنعان خاطرات مشترک زنان بسیاری است که در سال های جنگ صبورانه همه سختی ها را تحمل کرده، دوری همسر، شوهر، پدر، برادر، و فرزندانشان را تحمل کرده، به چشم خود تن پاره پارشان را دیده و عزیزانشان را به خاک سپرده اند و همچنان استوار و با ایمان به زندگی ادامه داده اند و خم به ابرو نیاورده اند.

بهناز ضرابی زاده در این خاطره نگاری تلاش کرده است به جزییات زندگی این زن و زندگی اش بپردازد. خودش در مصاحبه ای می گوید: به نظرم کتاب هایی که زندگی مشترک رزمنده ها و سرداران جنگ با همسرانشان را روایت می کنند، به ندرت به جزییات زندگی آن ها می پردازند و اغلب به نیمه پنهان زندگی آن ها اشاره ای نمی کنند. به همین دلیل کوشیدم در اثر خود زندگی خصوصی و عاشقانه قدم خیر کنعان را با همسر شهیدش که تنها هفت سال با وی زندگی کرده بود، وارد داستان کنم.

«خرداد که می شود» نویسنده: ناصر صارمی / ارائه توسط:‌ فرشته دولتی (کتابدار کتابخانه عمومی دانشجو ملایر)

فرشته دولتی در ابتدای سخنان خود گفت: «خرداد که می‌شود» داستان‌های مستند و کوتاهی را پی می‌گیرد که از خرداد ماه سال 1360 در نوجوانی راوی آغاز می‌گردد، سپس در خرداد سال 61، روز بازپس گیری خرمشهر ادامه پیدا می‌کند و در اواخر بهمن ماه سال 1362 یعنی حدود بیست و یک ماه زندگی در کنار اسرای عراقی، گزارش‌های داستانی این سرباز، تمام می‌شود.

کتابدار کتابخانه عمومی علامه مجلسی ملایر افزود: یادداشت‌های ناصر صارمی پس از سی و چند سال در خرداد سال 93 کتابی می‌شود تا بخشی از تاریخ را گفته باشد، نویسنده‌ کتاب می‌گوید نهایت تلاش خود را به خرج داده تا از حقیقت و واقعیت فاصله نگیرد و وامدار آیندگان نباشد، وی همچنین بر این باور است که ساختن قدیس و ابلیس، آفت تاریخ است.

«پایی که جا ماند» نویسنده: ناصر صارمی / ارائه توسط:‌ اعظم اکبری (کتابدار کتابخانه عمومی شهدای گمنام جوکار ملایر)

اعظم اکبری گفت: کتاب پایی که جا ماند، یادداشت‌های روزانه سید ناصر حسینی‌پور در دوران اسارت ایشان می باشد که در 14 سالگی به جبهه می رود و در شانزده سالگی، در حالی به عنوان راهنمای گردان 18 شهدا، برای پشتیبانی از رزمندگان گردان قاسم ‌بن الحسن(علیه السلام) راهی جزیره مجنون شده بود مجروح و سپس به اسارت نیروهای بعثی درآمده و در دوران اسارت پایش به شدت عفونت کرده و در نهایت قطع میشود.

وی تصریح کرد: این کتاب را ابتدا در 23 صفحه به ‌صورت خلاصه و رمزگونه و با چند کد و کلمه کوتاه در دوران اسارت بر روی تکه های روزنامه و پاکت سیگار و به‌ صورت مخفیانه نوشته و همزمان با آزادی٬ آن‌ها را در عصای خود جاسازی کرده و با خود به ایران آورده است و پس از آزادی، براساس تاریخ، کدها و جمله‌های کوتاه که هرکدام بیانگر خاطره و اتفاق خاصی بوده، بازنویسی شده است به طوری که توانسته است خاطرات 187 روز از اسارت رادر 808 صفحه به تحریر درآورد.

اکبری بیان داشت: این کتاب 15 فصل دارد که دو فصل اول درباره اتفاقات جزیره مجنون و جاده خندق و پد خندق می‌باشد و به شرایط زمانی و مکانی و اوضاع جنگ در قبل از اسارت نویسنده و چگونگی به اسارت درآمدنش پرداخته است در این فصول آشنایی کاملی با پد خندق و پایمردی رزمندگان اسلام پیدا می‌کنیم. .

وی ادامه داد: فصل‌های سوم تا چهاردهم شامل خاطرات این آزاده در دوران اسارت می‌باشد. که در آنها به شرایط سخت زندگی آزادگان، نوع رفتار نگهبانان و شکنجه‌های غیرانسانی شامل: کندن ریش با انبر، خوابیدن روی زمین داغ، بیهوشی ازشدت تشنگی، سوزاندن ابرو، اسکان در سرویس بهداشتی های خیس و نجس، ریختن آب جوش به صورت و.... ، همچنین صبر و استقامت آزادگان و تلاش و کوشش آنان بیان شده است.

و در فصل پایانی با عنوان تولدی دوباره به بیان چگونه آزاد شدن و بازگشت به ایران می پردازد.

تقدیم نامه کتاب به (ولید فرحان)، سنگدل ترین و خشن ترین گروهبان بعث عراق سبب شگفتی خواننده می شود.

تقریظ مقام معظم رهبری درباره این کتاب ارزشمند: « تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما را در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آنچنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می گذارد و او را مبهوت می کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سویی دیگر غم و خشم و نفرت. … درود و سلام به خانواده‌های مجاهد و مقاوم حسینی

«دلیل» نویسنده: حمید حسام / ارائه توسط:‌ زهرا قراگزلو (کتابدار کتابخانه مرکزی همدان)

زهرا قراگزلو گفت: روز تولدعلی(علیه السلام) به دنیا آمد، یعنی سیزده رجب 1343 به خاطر این اسمش را گذاشتند علی از شاگردی کارخانه یخ شروع کرد پدرش نذر کرده بود سقا بشود، سر نترسی داشت ساواکی و این جور چیزا سرش نمی شد عقلش خیلی بیشتر از سن و سالش بود هجده ساله شد مربی استاد آموزش های نظامی از همه جورش،تاکتیک رزمی، اسلحه شناسی، اطلاعات و عملیات.

وی ادامه داد: اولین بار رفت جبهه مهران، نبوغ و خلاقیت بی مثال او را علی شادمانی کشف کرد تا بیخ سنگر عراقیا می رفت چهار گردان چشمشان به اشاره او بود، نوجوونیش رسید به انقلاب و جوونیش سهم جنگ شد مو توی صورتش نروییده بود که یه گروهان رو دادند دستش توی عملیات مسلم بن عقیل پاهاش تیر خورده بود اما وقتی آمد یه تنه هفت تا اسیر هم آورد، حاج همت براش نقشه ها داشت، اما همدانی زودتر جنبید و کردش فرمانده، یه نوجوان 19 ساله شد فرمانده اطلاعات و عملیات یه تیپ، یه لشکر !تا کی؟تا آخر جنگ.

قراگزلو بیان داشت: کله قندی مهران شروع کرد بالای کله اسبی حاج عمران ترکش خورد، تو سومار تیر خورد به پاهاش، توی جزیزه مجنون روی برانکارد فرماندهی می کرد، توی شلمچه اول ترکش به بازوش خورد بعد تیر به پهلوش و توی ماووت میهمان مین والمری شد.

وی گفت: اطلاعات عملیات رو کرده بود دانشگاه آدم سازی، در کلاسش ((ممد عرب عراقی )) بود که از بصره در رفته بود، هم ((شیر محمد افغانی)) که تو مهران باهاش گشت می رفت و هم ((علی شاه حسنی)) تکنسین اف4 که آموزش تو آمریکا روگذاشته بود یه طرف و شده بود شاگردش، داشت یادم می رفت توی دستگاه علی آقا سواد ملایی و افاده های دانشگاهی هم خیی برد نداشت، نه اینکه دانشگاهی ها در رکابش نبودند، بودند اما یه بچه صافکار روستایی زاده مثل (( مصیب مجیدی )) شد معاونش ،چون دل شیر می خواست با علی کار کردن، شرط و مرزی هم برای یادگیری نداشت، سراغ قفل برهای توی شهر هم می‌رفت، می آوردشان جبهه ازشان شهید می ساخت.

البته همه اینایی که اسم آوردم شهید شدند؛ به عبارت این دفتر((دلیل شدند)).

«ده متری چشمان کمین» نویسنده: محسن صیفی کار / ارائه توسط:‌ محسن صیفی کار (دبیر آموزش و پرورش، پژوهشگر، محقق و نویسنده)

محسن صیفی کار اظهار داشت: جعفرمظاهری یکی از اسوه های آوردگاه گمنامی است که یک سینه سخن را با سرفه های شیمیایی روایت می کند، روایت صمیمی که از کوچه پس کوچه‌های همدان آغاز می شود و به شور و التهاب جوانی درانقلاب اسلامی می رسد؛ انقلابی که او و بسیاری را در کوران تلخ و شیرین آن روزها آب دیده می کند.

وی افزود: زندگی او با آغاز درگیری‌های کردستان و با هم نفسی و هم راهی او با چمران رنگ دیگر می یابد، سردار مظاهری راوی روایت پر رمز و راز خود را ازدامنه بلند ارتفاعات " بازی ذراز " درسرپل ذهاب پی می گیرد و آرام آرام از ده متری چشمان کمین دشمن می گذرد، با اشک های زلال بچه های بدر و هود در می آمیزد و دژهای اسطوره ای شلمچه را می شکافد و ب انفس شیمیایی مظلومان حلبچه هم نوا می شود.

صیفی کار تصریح کرد: کتاب "ده متری چشمان کمین" که الگوی تاریخ شفاهی در کشور نام یافته است به چاپ چهارم رسید است روایت ساده، مستند، متقن و پیوسته کتاب و به ویژه فراز و فرودهای تاریخ دفاع مقدس استان همدان دراین اثر، حلاوتی خاص برای مشتاقان اهل نظر و مطالعه دراین عرصه فراهم آورده است.

"ده متری چشمان کمین" با 616 صفحه، همراه با عکس ها، نقشه ها و اسناد ذائقه عام و خاص در دفاع مقدس را به خود جلب کرده است.

«6410» نویسنده: شهید امیر سرلشکر خلبان حسین لشکری / ارائه توسط:‌ سرهنگ سید داود هادئی (مسئول پایگاه هوایی پایگاه نوژه)

سید داود هادئی عنوان کرد: کتاب "6410 " از گروه (سری) کتابهای "خاطرات خود نوشت" می باشد که توسط شهید امیر سرلشکر خلبان حسین لشکری نوشته و به شرح خاطرات 18 سال اسارت خود پرداخته است. نام کتاب تعداد روزهای زمان اسارت وي در بازداشتگاه‌هاي عراقي یعنی 6410 روز گرفته شده است.

وی تصریح کرد: امیر خلبان آزاده حسین لشکری، ملقب به سیدالاسراء پس از انجام 12 ماموریت در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، هواپیمایش مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و به اسارت ارتش متجاوز صدام درآمد، وی پس از 16 سال اسارت، به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد، در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت و در 19 مرداد 1388 به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

هادئی گفت در این کتاب آمده است: روز 13 فروردین اخبار "بی بی سی" و اخبار رسانه های ایران خبر از تبادل اسرا می دادند از این موضوع سه روز گذشت و من همچنان در انتظار بودم روز 15 فروردین ساعت 11 صبح ابوفرح آمد و گفت : شخصی از وزارت امور خارجه عراق برای دیدن تو آمده است، بلافاصله لباس پوشیدم و به همراه نگهبان به سالن ملاقات رفتیم، جوان 35 ساله ای به همراه دو نفر دیگر منتظر من بودند، آن جوان پس از سلام و احوالپرسی به فارسی گفت: من نماینده وزیر امور خارجه عراق هستم و علت آمدن من به اینجا رساندن پیغام وزیر امور خارجه به شما مبنی بر پایان اسارت و بازگشت به ایران می باشد.

وی در پایان مطالب افزود: حالا شما مخیرید فردا را برای برگشت به ایران انتخاب کنید یا اینکه فردا به زیارت کربلا و نجف بروید و روز بعد به طرف ایران حرکت کنید با شنیدن این خبر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم اگر کسی آنجا نبود از خوشحال گریه می کردم گفتم شما 18 سال مرا اینجا نگاه داشتید و خواه و ناخواه مرا به ایران تحویل خواهید داد ولی شاید عمر من اجازه ندهد بتوانم دوباره به زیارت کربلا بیایم من 18 سال صبر کرده ام یک روز هم بیشتر، پس اول می رویم کربلا و نجف و بعد ایران.

«حکایت زمستان» نویسنده: سعید عاکف/ ارائه توسط:‌ سعید نظری (مدرس دانشگاه، رئیس مجمع بسیج شهرستان، رئیس سابق دانشگاه علمی و کاربردی استان همدان، عضو موسسه تحقیقات حجامت ایران)

سعید نظری گفت: نویسنده در این کتاب به واگویی خاطرات یکی از رزمندگان دفاع مقدس می‏پردازد و حکایت رزمنده‏ای را بیان می‏کند که در صحنه‏های نبرد می‏رود تا توسط دشمن در یک گور دسته جمعی دفن شود ـ در واپسین لحظات ـ متوسل به وجود حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) می‏گردد و به معجزه آن حضرت از مرگ حتمی نجات می‏یابد.

وی ادامه داد: پس از آن در دل دشمن و در میان اردوگاه‏های مخوف چند بار دست به عملیات‏های شهادت‏طلبانه می‏زند اما… از نکات قابل توجهی که نویسنده در این کتاب تلویحا به آن اشاره می‏کند، مسئله ارتباط رزمندگان و آزادگان با توسل به اهل‏بیت(علیه السلام) است که رمز و راز موفقیت‏های آنها را در همین‏جا باید جستجو کرد.

«حماسه نامداران گمنام» نویسنده: سردار رضا میرزایی / ارائه توسط:‌ سردار رضا میرزایی (مسئول یادمان شهدای دفاع مقدس، پژوهشگر و محقق)

رضا میرزایی اظهار داشت: این کتاب کاملترین و جامع ترین کتاب دفاع مقدس می باشد و حاصل تجربیات سال ها حضور در جبهه ها و آثار معتبر در زمینه دفاع مقدس، اسناد و بازخوانی خاطرات بسیاری از فرماندهای ارشد جنگ می باشد که به زبانی ساده به رشته تحریر درآمده است.

نویسنده این کتاب ادامه داد: کتاب دارای ده فصل می باشد که در ابتدای کتاب زندگینامه ماموریت‌ها و خاطرات میرزایی پرداخته شده است همچنین به تشریح عملیات‌های رزمندگان اسلام در جبهه خوزستان، ایلام، کرمانشاه، کردستان و بحران های داخلی، عملکرد یگان های رزم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروهای زمینی، هوایی و هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران و جهاد سازندگی در دفاع مقدس پرداخته است. همچنین به نقش عملکرد فرماندهان و شهدای شاخص کشور و استان همدان در پایان عملیات پرداخته است.

این کتاب توسط امیران و سرداران متخصص و پیشکسوت تایید شده است و به عنوان کتابی مرجع برای مطالعه و راهنمای اقشار مختلف جامعه و خصوصا راویان دفاع مقدس محسوب گردد.

«6410 » نویسنده: شهید امیر سرلشکر خلبان حسین لشکری / ارائه توسط:‌ سرهنگ سیدداوود هادئی (مسئول نیروی انسانی پایگاه هوایی نوژه)

سیدداوود هادئی عنوان کرد: کتاب "6410 " از گروه (سری) کتاب‌های "خاطرات خود نوشت" می باشد که توسط شهید امیر سرلشکر خلبان حسین لشکری نوشته و به شرح خاطرات 18 سال اسارت خود پرداخته است، نام کتاب تعداد روزهای زمان اسارت وي در بازداشتگاه‌هاي عراقي یعنی 6410 روز گرفته شده است.

وی افزود: امیر خلبان آزاده حسین لشکری، ملقب به سیدالاسراء پس از انجام 12 ماموریت در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، هواپیمایش مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و به اسارت ارتش متجاوز صدام درآمد و پس از 16 سال اسارت، به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد، در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت و در 19 مرداد 1388 به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

هادئی با بیان مطالی از کتاب ادامه داد: روز 13 فروردین اخبار "بی بی سی" و اخبار رسانه های ایران خبر از تبادل اسرا می دادند از این موضوع سه روز گذشت و من همچنان در انتظار بودم روز 15 فروردین ساعت 11 صبح ابوفرح آمد و گفت : شخصی از وزارت امور خارجه عراق برای دیدن تو آمده است بلافاصله لباس پوشیدم و به همراه نگهبان به سالن ملاقات رفتیم، جوان 35 ساله ای به همراه دو نفر دیگر منتظر من بودند، آن جوان پس از سلام و احوالپرسی به فارسی گفت : من نماینده وزیر امور خارجه عراق هستم و علت آمدن من به اینجا رساندن پیغام وزیر امور خارجه به شما مبنی بر پایان اسارت و بازگشت به ایران می باشد.

وی افزود: حالا شما مخیرید فردا را برای برگشت به ایران انتخاب کنید یا اینکه فردا به زیارت کربلا و نجف بروید و روز بعد به طرف ایران حرکت کنید با شنیدن این خبر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم اگر کسی آنجا نبود از خوشحال گریه می کردم گفتم شما 18 سال مرا اینجا نگاه داشتید و خواه و ناخواه مرا به ایران تحویل خواهید داد ولی شاید عمر من اجازه ندهد بتوانم دوباره به زیارت کربلا بیایم من 18 سال صبر کرده ام یک روز هم بیشتر ، پس اول می رویم کربلا و نجف و بعد ایران.


منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار