بازخوانی یک گروگانگیری تا آزادی
نزد محمد رضا شریعت پور وخانواده اش بودیم که پدرش نام چند تن از کسانی که در آزاد سازی وی نقش اساسی داشته اند را چندین بار ذکر کرد و حکایت هایی از توسل خود و خانواده اش و یکی از مداحان استان به اهل بیت را یکی از عوامل اصلی آزادی فرزندش عنوان میکرد
کد خبر: ۳۱۷۶۲۳
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۸ 25 October 2016
تابناک سیستان و بلوچستان : یکسال قبل بود که گزارشی از نجات معجزه آسای دو شهروند استان سیستان و بلوچستان که مدتی طولانی را گروگان گروهی در کشور پاکستان بودند ، منتشر شد ، دراین نوشتار سعی داریم بازخوانی مجدد و متفاوتی از آن گروگان گیری و نحوه آزاد سازی این دو گروگان داشته باشیم , متاسفانه شاهد هستیم هرجا که نقش افراد خاص در تحرکات اینچنین وجود دارد , بزرگ نمایی صورت گرفته و در بوق و کرنا می شود اما زمانی که کاری اینچنین دشوار به دست جوانان خودمان که سینه سوخته نظام و انقلاب هستند صورت میگیرد , حرفی از نقش آنان به میان نمی  آید و ...
نزد محمد رضا شریعت پور وخانواده اش بودیم که پدرش نام چند تن از کسانی که در آزاد سازی وی نقش اساسی داشته اند را چندین بار ذکر کرد و حکایت هایی از توسل خود و خانواده اش و یکی از مداحان استان به اهل بیت را یکی از عوامل اصلی آزادی فرزندش عنوان میکرد
ما نیز بر آن شدیم تا علاوه براینکه مصاحبه محمد و خانواده اش را منتشر میکنیم , برای روشن شدن بیشتر ابعاد این ماجرا مصاحبه ای نیز با این مداح داشته باشیم و صحبت ها را در کنار هم قرار دهیم تا ابعاد این ماجرا بصورت کامل مشخص و روشن شود

۲

از پدر محمد سوال کردم که چه شد به این مداح و هیات متصل شد , می گوید که مدتی بود که هیچ ارتباطی با فرزندم نداشتم , ناامید بودیم که یکی از همکاران دانشگاه با من تماس و گفت که موضوع شما را با یک شخصی درمیان گذاشته ام و او با شما تماس میگیرد و ان شالله که مشکل را حل می کند ، اول فامیلش را اشتباه گفت و بعد مشخص شد که حاج رضا نارویی مداح هیاتی ، فرد مد نظر عزیزان می باشد ، نارویی آمد خانه و صحبت کردیم و توضیح دادیم که اینها درخواست پول از ما دارند و ما هم که پولی نداریم و ....
 نقش دادستان مرزیه را دراین مساله و حل مشکل این خانواده ویژه عنوان می کند و حکایتی از شجاعت ایشان تعریف کرد که جای تقدیر و تشکر دارد

رضان نارویی :  این قصه , آزاد سازی گروگان ها را در قالب کارهای فرهنگی به لطف پروردگار و توسل به ائمه انجام دادیم , یک فیلم یکی از دوستان برایم آورد , حدود دو سال قبل , دو عزیز بنام محمد رضا شریعت پور که جوان تر بود و آقای جعفری که ساکن کرج بود , دراین فیلم درخواست آزادی خود را داشتند ، کسی که فیلم را آورده بود درخواست داشت که گامی برای آزادی این دو عزیز برداشته شود , وقتی فیلم را دیدیم بیش از ۴ ماه بود که از ربایش این دو نفر گذشته بود , صحنه ها تکان دهنده بود ، محمد رضا شریعت پور کنترل خود را در فیلم از دست داد و خطاب به خانومش گفت : که برو همون منزلی که در طرح مهر ساختیم رو بفروش و بفرست برای اینها و بعد خطاب به فرزندش داریوش صحبتی کرد و من منقلب شدم وقتی این صحنه ها را دیدم و حالت خیلی بدی بهم دست داد و .....

محمد رضا شریعت پور : هیچوقت حتی فکر این را هم نمیکرده که فردی با وضعیت او روزی با این مشکل مواجه شود : ده روز قبل از اینکه منو ببرن , یکی از اعضای محله ما رو گروگان گرفتن که من با خودم گفتم که حتما یه مشکلی داشته و یا حتما پولدار بوده که بردنش و الا چرا ببرنش , اما وقتی برای خودم اتفاق افتادکه دیدم که نه , هراتفاقی امکان دارد که رخ بده و حس بسیار سختی بود , دستت از زمین و زمان کوتاه است.

معجزات فراوان درطول مدت اسارت
او وضعیت خود دراین ۴۳۶ روز را شبیه عالم برزخ عنوان میکند و معتقد است که توسلش به خدا و  ائمه موجب شد که خدا به او فرصتی دیگر بدهد و او را به زندگی بازگرداند  : الان میگم که هر روز شاکر خدا هستم , اینو میگم که من رفتم در عالم برزخ , دستم از زمین و زمان  کوتاه بود , من هم دعا  میکردم که منو برگردون بمن زندگی بده , دراین مدت معجزات زیادی از خدا دیدم , شبا که میخوابیدم رتیل می آمد , عقرب می آمد  , اما کنار ما خوابید و کاری بما نداشت ، در اون بیابون معجزات زیادی رو دیدم خدا میگفت که در امان هستی , لطف و عنایت خودش رو بخوبی بمن نشون داد.

وضعیت امنیت کشور بسیار مطلوب است
وقتی از او درخصوص وضعیت امنیت کشور سوال میکنیم و از او می خواهیم که مقایسه ای با آنچه در پاکستان دیده داشته باشد می گوید : در ده روزی که توی پاکستان بودم  ,(ده روز آخر) بهتر امنیت کشورمون ایران رو درک می کردم ، در راه بازگشت دهها بار نزدیک بود که کشته شویم اما هر بار به طریقی نجات پیدا کردیم ، زمانی که وارد خاک ایران شدم ،  هزاران بار خدا رو شکر کردم ,  این اتفاقی که برای من افتاد مساله ای هست که نمیشه باهاش امنیت کشور رو زیر سوال برد اینها اتفاقاتی هست که میفته که اونهم ناشی از ناامنی کشورهای همسایه ما هست

محمد رضا شریعت پور موضوع را چنین حکایت می کند :
محمد رضا شریعت پور ، لیسانس معماری دارم , یه پسر داشتم زمانی که به گروگان گرفته شدم سه ساله بود و وقتی من برگشتم دوتا تولدش رد شده بود و منو اصلا نشناخت , سرپرست کارگاه معدن بودم , آقای جعفری هم که با من در این اسارت حضور داشت ، نماینده شرکت و از تهران اومده بود  , نوزده مرداد ۹۳ ساعت سه و نیم , بهمراه آقای جعفری کارها را  انجام دادیم که بیاییم به سمت زاهدان , ( در منطقه شورو , چاه زرد دو ) , جاده ای که به سمت قطارخنجک می رود , صد متری از منطقه دور شدیم که یهو شش یا هفت نفر با اسلحه جاده را بستند و ما را بزور از ماشین درآورند و ..............

من در جعبه عقب بودم و آقای جعفری رو روی صندلی جلو نشوندن و بعد از بیست دقیقه ای ما رو پایین کردند و کل صورت من رو با چسب های پهن بستند و با بیان اینکه شما دزدی کردین باید بریم پیش ارباب و جوابش رو بدید ، مطالبی را بیان می کردند و بعدش مجدد حدود ۵ ساعتی با ماشین حرکت کردیم و  دوباره نزدیکای صبح توقف کرده بودیم , ما رو به یه مکانی مانند یک دره بردند و حول و حوش هفت روز ما در اون منطقه بودیم و از صبح تا شب دست و پا با زنجیر و چشم ها هم با پارچه ای بسته بودند.

خروج از مرز :
روز ششم بود که گفتند که ما صحبت کردیم و مشخص شده که شما رو اشتباه آوردیم و میبریم که ایرانشهر تحویل بدیم ، ما خوشحال شدیم  , عصر همون روز حرکت کردیم و تا صبح در حرکت بودیم و درمحلی توقف کردیم و تا شب همونجا بودیم ، نزدیکای غروب ماشینی دیگر اومد به ما ملحق شد , گویا راه بلد بود , و مجدد شب حرکت کردیم , تا به محلی رسیدیم که اعلام کردند که اینجا ایرانشهر هست , اما من مطمئن بودم که اینجا ایرانشهر نیست , یهو یکی به زبون محلی گفت سیم چین رو از زیر صندلی بیار ,  که متوجه شدم لب مرز هستیم و سیم ها رو قیچی کردند و یک خندقی بود , ماشین از داخل خندق خیلی راحت رد شد و اونور مرز و به ما اعلام کردند که اینجا مرز سه تا کشور هست و ما شما رو آوردیم و الانم از شما پول میخواهیم و شما هم قرار نیست که پولی بدید و بعد  دولت پول میده شما نگران نباشید.

صبح روز بعد ، ده نفری که با ما بودند کلا تغییر کردند و اول آقای جعفری و بعد من رو شکنجه دادن که که ملک و املاک خودتون رو بما بگید  و هرچی ما میگفتیم که چیزی نداریم رو قبول نمیکردن

شب همان روز یک نفر آمد و بما گفتند که این شما رو خریده و باید او را ارباب صدا کنید , دو روزی اونجا بودیم که از بدترین روزهای عمرم بود که توی محوطه ای بدون هیچ زیراندازی بسر میبردیم  و بعدش ما رو توی دره ای بردن و باقی ماهها رو داخل همون دره بودیم

بما  گفتن که باید برای خودتون یک غار درست کنید و زندگی کنید , یه نیمه غار بود که ما حفاری کردیم و محلی برای خوابیدن دو نفر درست کردیم و در این مدت هم همون جا زندگی می کردیم.

اولین فیلم رو بعد از ۱۵ روز از من گرفتن اما بعد از نزدیک به یکماه به دست خانواده رسید و بعد از ۵۴ روز اولین تماسم رو با خانواده گرفتم و گفتم که اینها این  مبالغ رو از ما میخواهند تا ما رو آزاد کنن.

قطع تماس ها به مدت هشت ماه

در این مدت بابا و پدرخانومم دو سری آمدند پاکستان و دنبال کارهام بودن , اما ره به جایی نبرد و وقتی فهمیدن که ما نمیتونیم این پول رو بدیم , ارتباط ما  با خانواده کاملا قطع شد ، یعنی برج ۹ ، ۹۳ آخرین تماسم بود و بعدش اردیبهشت ۹۴ فقط صدام رو ضبط کردن و برای خانواده فرستادن , بعد از آخرین تماس آزار و اذیت ها کم شد , چند گروهی هم برای خرید ما آمدند , ولی درنهایت ما درهمین محل نگهداری شدیم.

پدر محمد : ( چندماه بعد) در اولین تماس ، نارویی گفت من میرم و تحقیق می کنم  که ببینم میشه با اینها رابطه برقرار کنیم , قرار براین شد که ما صدای محمد رو اگر شنیدیم به گفته های او اعتماد کنیم , اما رفت و مدتی خبری نشد

رضا نارویی : من برای گام اول , بعد از هشت ماه بی اطلاعی خانواده از آنها , که آخرین تماس به آنها گفته بودند که ما دیگر تماس نمیگیرم و گفته شده بود که اگر خواسته اینها برآورده نشه , ما رو خواهند کشت , بعد از هماهنگی های صورت گرفته با برخی ازدوستان , شخصی را به سمت تربت پاکستان فرستادیم و یک ماهی تحقیق و تفحص طول کشید اما  نتونست اطلاعی از اینها پیدا کنه , که متوجه شدیم که اینها بفروش رسیده اند و دوست ما که برگشت , ما ناامید و کار مدتی رها شد.


پدر محمد : چندماهی گذشت که مجدد زنگ زد و گفت که چه خبر ؟ گفتم که ما رفتیم پاکستان در دو مرحله ونتیجه نگرفتیم , صداش رو من شنیدم و مطمئنم که بچه من زنده است و قرار شد که بازهم پیگری شود و حرف نارویی این بود که توکل به خدا داشته باشید

رضا نارویی : چند ماهی گذشت و من مجدد بطور اتفاقی فیلم را دیدم و تماسی با پدر محمد داشتم و سوال کردم که سرنوشت اینها چه شد , که متوجه شدم هنوز آزاد نشده اند , من استخاره و توسلی به ائمه کردم و رفتم جلو ، با خود عهد کردم که علاوه بر یک ایالت دیگر ایالت ها رو هم بدنبال این دو عزیز بگردیم ، استانداری هم پای کار بود و مرزبانی که همکاریهای بسیار عالی داشتند و . . .

خبر آزادی و اولین تماس پس از ماهها بی خبری
پدر محمد : عکسی از محمد داشتیم , عکس را به حاج آقای نارویی دادیم و ایشان هم گفتندکه دعا کنید , دوماهی گذشت و بعد مجدد نارویی تماس گرفت و گفت که بیا منزل آقای گرگیچ (پدرخانم محمد) و گفت که یواش یواش کار دارد درست می شود ، ما رو دلگرمی داد ، زمان گذشت و ماه محرم شد ، ساعتای دو نیمه شب نارویی تماس گرفت که بیا و بعد تماس تلفنی برقرار شد و گوشی رو دادند به محمد و با من صحبت کردم و محمد گفت که بابا ما آزاد شدیم ، و من آمدم و به مادرش و خانمش و به همه اطلاع دادم و همه ما خوشحال شدیم
رضا نارویی : یکماهی گذشت , خانواده شریعت پور , پدرخانوم ایشان که از بلوچ های اهل سنت نیز بود ، اعلام کرد که از دبی فردی با فلان نام و نشان با ما تماسی داشته و به آنها اعلام شده بود که من میتونم این کار را انجام دهم , همین تماس یک سرنخی شد که ما متوجه بشویم که این دو عزیز دراختیار چه گروهی هستند ، فردی رو به آنسوی مرز فرستادیم و گروگان ها پیدا شدند.

خبر آمد خبری در راه است

خبر پیدا کردن این دو عزیز رو ساعت ۱۲ شب  به خانواده شان رساندم ، با دمپایی و سر و ضع خیلی عادی به درب منزل پدرخانومش رفتم ، رفتارش طوری بود که گویا از قبل منتظر آمدنم بود , تا من را دید زد زیر گریه و گفت که چیشده , گفتم خوشحال باش , دیگه نزاشت حرف بزنم , گفت شما شماره ( تلفن موبایل) من رو بگیر , و گفت آهنگ انتظار رو گوش بده , که وقتی زنگ زدم , آهنگ انتظار این بود (( خبرآمد خبری در راه است با صدای مرحوم آغاسی)) اینجا بود که به این نتیجه رسیدم که توسل به اهل بیت کار خودش را کرد و مشکل بصورت کامل حل خواهد شد , با این اتفاق استرس ها بیش از گذشته کم شد.

محمد شریعت پور : یکسال گذشت ، که گروهی آمدند که از من خواستند که باید خودت رو دراین فیلم بعنوان مامور امنیتی در بلوچستان معرفی کنی و از اقای جعفری هم خواستند که خودش رو بعنوان دوست صمیمی رهبر انقلاب معرفی کنه ، که این فیلم گرفته شد اما پخش نشد , فقط عکسهای ما در اینترنت پخش شد

۳۷۲۳۴۴۸_۵۰۳
خبر  سوم شهریور شبکه العربی فارسی در خبری

مدتی گذشت ، در حال شام خوردن بودیم , صدای ماشین شد (این تقریبا ۱۶ مهر ۹۴) و بعد مدارک و باقی وسایل رو برای ما آوردند که اینها رو بگیرید و شما آزادید , ما هم خوشحال بودیم هم ناراحت و نگران از سرنوشت

شب رو تا صبح با همون ماشین راه رفتیم و صبح متوقف شدیم و فردا شب باز با ماشین دیگه ای حرکت کردیم و صاحب ماشین گفت که ما کرایه کش هستیم و ما رو به شما دادن که تا مرز پاکستان ببریم و تحویل بدیم , بعد از ۱۵ ماه , فرد گفت که چشمانت رو باز کن , این جمله برای من خیلی امیدوار کننده بود , ما رو توی یک روستایی بردن و تحویل یک نفر دادن , آورد داخل یک مسجد , که دو نفر به استقبال ما آمدند و خوشحال شدیم , همونجا ساعتای دو شب بود که با همون بچه های که از ایران اومدند , زنگ زدم به منزل و بعد از نزدیک به ده ماه ابتدا با حاج رضا نارویی و بعد با خانواده صحبت کردیم.

رضا نارویی : در بین راه زمانی که این دو گروگان را تحویل گرفتند تا به مرز ایران برسانند , در بین راه درگیری هم صورت میگیرد و شانس می آروند و به سلامت از آن خطر جان سالم بدر می برند ، دراین سو ما خیلی نگران بودیم که این امانت را سالم به مقصد برسانیم که شرمنده خانواده ها نشویم.

محمد شریعت پور : در راه بازگشت دهها بار نزدیک بود که کشته شویم اما هر بار به طریقی نجات پیدا کردیم ، شب بود و نور تیرهای که به سمت ما شلیک می شد را میدیدم  اما انگار فرشته های نگهبان بودند و نمیگذاشتند که آسیبی بما برسد

لحظه ورود به کشور
محمد شریعت پور : ما ده روزی طول کشید که ما کارها انجام شد و بعد آمدیم پاسگاه و متوجه شدم که حاج رضا همونجاست و بعدش سردار حبیبی که خیلی دراین قضیه کمک کرد , هلی کوپتر فرستاد که ما اومدیم زاهدان

۶


رضا نارویی : شب چهارم محرم , روضه حضرت عبدالله بن حسن را گرفتیم که خانواده این دو عزیز هم آمده بودند و شنیده بودند که تغییراتی درحالات آنها رخ داده است , همان شب از دم هیات با جمعی از دوستان هیاتی حرکت کردیم و نزدیک به سه چهار ساعتی در شرایطی که باران شدیدی هم می بارید ، به راه خود ادامه دادیم  و تا اینکه رسیدیم به این دوستان , چون خیلی خسته بودیم تا نماز صبح استراحت کردیم و سپس حرکت کردیم ، قبل از اینکه به روتوک(گذر مرزی) برسیم , راه را اشتباه رفتیم و به یک کپر رسیدیم و سوال کردیم که روتوک کجاست , که فرد گفت الان شما داخل خاک پاکستان هستید ما برگشتیم به سمت روتوک , دراین بین چند ساعتی به طول کشید و ما خود را به این عزیزان رساندیم و آنها را داخل پاسگاه آوردیم و با هماهنگی فرمانده مرزبانی هلی کوپتر ارسال شد و به لطف پروردگار و با توسلی که به ائمه شد ، این مشکل حل شد

۴

نفر اول سمت چپ : رضا نارویی _ نفر دوم : جعفری _ نفر سوم : محمد شریعت پور

پدر محمد :  شب سوم و یا چهارم محرم بود که رفتیم بیت الرقیه رفتیم , من را روضه مداحان خیلی گریه کردم ، از آقای نارویی خواستیم که کار نهایی را پیگیری کند ، که قول داد و گفت توسل کنید , اول صبح  بود که محمد مجدد تماس گرفت که ما در پاسگاه هستیم و درحال تحویل و تحول هستیم , منتظر باشید می آییم , همه از خوشحالی گریه می کردیم

این نه اولین آدم ربایی و نه آخرین آن است

از محمد سوال کردم که آیا دراین مدت از مقامات کسی به سراغش آمده و از کم و کیف ماجرا سوالی هم کرده و چنین پاسخ داد : دراین مدت خیلی مسائل دیدم , اما وقتی برگشتم , خیلی زود فراموش شد و حتی کسی نیامد که سوال کند که چه شد , چه گذشت اینها چه کسانی بودند , آیا حرفی زدند , سرنخی ....... مسئولین نباید فراموش کنند که این  اتفاقی که افتاده , آخرین اتفاق از این نوع نیست , پس باید بفکر ریشه کن کردن آن باشیم و ریشه کنی این مسائل هم در ریز شدن در اتفاقاتیست که دراین مدت طولانی برای من و امثال من رخ داده است.

از او از سرنوشت دوست دیگرش که با او دراین اسارت همراه بود کردم گفت : وقتی که آقای جعفری هم آزاد شد , صبح تا شب منزل ما بود , شب با پرواز رفت و دیگر هم حتی جواب تلفن ها را هم نمی دهد , حتی شرکت هم هیچ همکاری با ما نکرد , حتی دراین مدتی که این مشکل در شرکت برایم بوجود آمد , هیچ حمایتی نکردند

محمد رضا شریعت پور در پایان گفت :  از مقامات دفتر مقام معظم رهبری خصوصا حاج آقای قاسمی ، از مهندس هاشمی استاندار , حاج آقای میرشکار معاون امنیتی ، از دادستان مرزیه که همیشه به ما دلگرمی میداد و باید بگویم که جا دارد پای این مرد بزرگ را ببوسم ، اداره اطلاعات , سپاه سلمان ، از سردارحبیبی فرمانده وقت مرزبانی و بخصوص رضا نارویی که نقش اصلی در هماهنگی ها را داشت تشکر میکنم

۳

مصاحبه : قاسم زاهدی


اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار