کد خبر: ۸۴۳۴۵۸
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۵ 29 April 2020

 

تقدیر یک امدادگر دفاع مقدس از کادر درمانی

تابناک/بارها بدون سحری روزه گرفتیم. یادم می‌آید در یکی از سحرها که وعده غذایی نداشتیم تصمیم گرفتیم از درخت سیبی که در محوطه بود چندین سیب که هنوز کامل نرسیده بودند بچینیم بخوریم تا توان روزه داری را داشته باشیم.

مریم کاتبی یکی از بانوان رزمنده است که به عنوان امدادگر در جبهه حضور یافته است.  او در گفت‌وگو با ایسنا به روایت چند خاطره از ماه مبارک رمضان در دوران دفاع مقدس می‌پردازد. کاتبی روایت می‌کند: هنگامی که تحرکات ضدانقلاب در غرب کشور آغاز شد به توصیه دکتر فیاض‌بخش به کردستان رفتم. در آن زمان ماه مبارک رمضان مصادف با تابستان بود. برای همین کمی روزه داری سخت بود.

روزه‌داری برای برادران رزمنده واجب نبود چرا که یک جا ساکن نبودند ولی ما چون در بیمارستان کار می‌کردیم باید روزه می‌گرفتیم. در مریوان یک یخچال کوچک داشتیم که برخی از داروها را در آن نگه‌داری می‌کردیم و عملا می‌توان گفت که برای نگهداری غذا امکانات مناسبی نداشتیم.

در آن سال‌ها به دلیل تحرک گروهک کومله و دموکرات، حضور در کردستان خطرناک بود و تجهیزات چندانی نداشتیم. برای تهیه غذا هم با مشکلاتی همچون در دسترس نبودن مغازه  و کمبود غذا مواجه بودیم. در نخستین ماه رمضان وعده ناهار را که عموما پلو بود برای سحر و وعده شام را برای افطار نگه می‌داشتیم. اما به دلیل گرمی هوا برنج‌ها فاسد می‌شدند. برای همین از انجام این کار صرف نظر کردیم. ساعت روزه داری زیاد بود و گاهی بسیار بی‌حال می‌شدیم.

بارها بدون سحری روزه گرفتیم. یادم می‌آید در یکی از سحرها که وعده غذایی نداشتیم تصمیم گرفتیم از درخت سیبی که در محوطه است چندین سیب که هنوز کامل نرسیده بودند بچینیم بخوریم تا توان روزه داری داشته باشیم. بدون آنکه کسی متوجه شود به آرامی به سمت درخت رفتیم. در حال چیدن سیب در تاریکی بودیم که برادران پاسدار گمان کردند ممکن است از نیروهای ضدانقلاب باشیم برای همین به سوی‌مان شلیک کردند. خدا را شکر کسی آسیب ندید.

یکی دیگر از خاطراتم به زمانی باز می‌گردد که در اندیمشک بودم. «ناصر ناصری» یکی از پاسداران شیرازی که روی مین رفته  و از هر دو دست و پا آسیب جدی دیده بود. قرار بود به مجروحان ناهار بدهیم. چون نمی‌توانست خودش ناهار بخورد من غذایش را می‌دادم. روزی ناهار قورمه سبزی بود. بعد از قرار دادن چند قاشق دردهانش، ناگهان بغضش ترکید و به شدت گریه کرد.

از من پرسید: «خانم کاتبی روزه هستی؟» گفتم :«بله. چطور؟» گفت: « خدا من را  بکشد. چون با هر قاشق که به دهان من قرار می‌دهید خودتان هم آب گلویتان را قورت می‌دهید ؛ به گونه‌ای که انگار قورمه سبزی خیلی دوست دارید.» حالت خاصی ایجاد شده بود. به دلیل شرایطی که داشت نمی‌توانست اشک صورتش را پاک کند. به او رسیدگی کردم و دلداری‌اش دادم. از اینکه این چنین مجروح شده بود و باید من با دهان روزه مراقبش بودم بسیار ناراحت بود.

 می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و از پرستاران و نیروهای خدماتی بیمارستان‌ها که هم اکنون به مبتلایان به ویروس کرونا رسیدگی می‌کنند یاد کنم. این عزیزان بسیار تلاش می‌کنند. از مردم تقاضا دارم چنانچه حضورشان ضروری نیست منزل را ترک نکنند. مراقب سلامتی خودشان و خانواده‌شان باشند. کادر درمان هم اکنون مانند زمان جنگ به بیماران خدمت می‌کنند و باید بسیار قدردان آن‌ها باشیم.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار