در شبستانی که گرم و تفته است ، مردی از جنس شقاوت خفته است ، در خیالش از زنی گل چیده است ، بی شرف خوابی برایت دیده است
کد خبر: ۲۵۲۲۴۵
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۳ 27 June 2016

یا علی امشب دلم بارانی است

گویی اندر سینه‌ام زندانی است

گر بگریم آب صد دریا کم است

چون فزون از اشک من این ماتم است

کوفیان این مردمی که مرده‌اند

روح بیدار تو را آ زرده‌اند

کوفه دیگر از عدالت خسته است

چشم و گوش خود به رویت بسته است

قاسطین و مارقین و ناکثین

جملگی تشنه به خون اصل دین

یا علی یاران خوبت در عدد

می رسد حتا به زحمت تا به صد؟

این همه دشمن که قصدت کرده اند

هرگز از عدل تو سودی برده‌اند؟

می شوی آخر شهید عدل خود

می دهی دنیای دون بر اهل خود

یا علی امشب دلم بارانی است

در دل و چشم و لبم همخوانی است

گر بمیرم از غمت شاید رواست

حجم این غم از زمین تا کبریاست

از چه امشب سخت بی تابی علی

لحظه‌ای حتا نمی‌خوابی علی ؟

وعده‌ی دیدار یارت امشب است

کاین چنین جان تو در تاب وتب است؟

کوفه تا آن حد تو را آزرده است

تا کشی از هرچه در دنیاست دست؟

گرچه از نامردمانش خسته ای

از چه رخت ترک ما را بسته‌ای؟

بر یتیمانش چه میگویی جواب

صبح فردا گاه بیداری ز خواب؟

گر چه دامن دامنت اشکست و آه

ور چه عمری خوانده‌ای در گوش چاه

این زمان بگذار تا وقت دگر

لحظه‌ای بنشین و ما را می نگر

گاه پروازت چرا امشب بود؟

جان مشتاقان تو بر لب بود

بی تو دیگر گل نمی‌روید به باغ

چونکه آتش می‌زند بر باغ، داغ

امشب ای جان جان من بیرون میا

گر برفتی با سر پر خون میا

من نمی‌دانم که خاک کوفه چیست

مسجدش حتا محلی امن نیست

امشبی را خانه‌ی دختت بمان

در همانجا هم نمازت را بخوان

کوفه دیگر مسجدش هم مقتل است

نام این شهر دروغین مزبل است

در شبستانی که گرم و تفته است

مردی از جنس شقاوت خفته است

در خیالش از زنی گل چیده است

بی شرف خوابی برایت دیده است

او سرت را شرط کرده بر جهاز

از چه بیدارش کنی بهر نماز؟

کاشکی می‌شد نماز تو قضا

تا نگیرد شکل ام الفتنه ها

کاش آنشب میشد آن مسجد خراب

نقشه‌ی شومی چنان می‌شد بر آب

؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛

در سرم رویای شیرینی ست کاش

بر یتیمی می‌شد این برنامه فاش

شاید او آسیمه از ره می‌رسید

بانگ هشداری به هرجا می‌کشید:

مردم این نامرد ظاهز در نماز

می‌برد شمشیر خود را بر فراز

می‌زند تا فرق عالم بشکند

می‌زند تا بیخ آدم بر کند

؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛

کوفه اینک خود زده بر خواب ناز

تا علی پایان بگیرد در نماز

؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛

صبح خونینی کسی در سجده‌ای

نغمه‌ی فزت و رب الکعبه ای

؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛

کوفیان مست‌اند و شادی‌ها کنند

با حسینش تا چه بازی‌ها کنند ....

شعر از عبدالناصر میرچی – مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان البرز

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
وبگردی
آخرین اخبار