وقتی كه وارد دادگاه خانواده میشویم زوجهای جوانی را میبینیم كه با حالت اضطراب و آشفتگی روی صندلیها نشستهاند یا در سالنهای انتظار با حالت پریشان قدم میزنند و با خود كلنجار میروند و از درون در خود میسوزند.
سؤال این است كه چرا در كل كشور هر سال از آمار ازدواج كاسته و به آمار طلاق افزوده میشود؟ راههای پیشگیری یا كاهش چنین اتفاقی چیست؟
بهطور معمول برای آقا و خانمی زمینه آشنایی فراهم میشود و كمكم در وقتهای مقرر و در محیطهای گوناگون با هم رابطه كلامی برقرار میكنند. این كار به معرفی شخصیت طرف، اخلاق و رفتار آنها میانجامد. در واقع اولین قدم در شكست زندگی و وقوع طلاق، معرفی شخصیت قهرمانانه از خود است. بهطور مثال آقایی شروع به شخصیتپردازی از خود میكند و خود را فردی با درآمد بالا، احساسات و عواطف عشقی بینظیر و روشنفكر معرفی میكند و خانم نیز خود را همسری قانع به درآمد كم همسر و توقعهای كم و كدبانو بودن نشان میدهد.
در 6 ماه دوم ازدواج اما این 2 دیگر نمیتوانند شخصیتهای ساختگی و ادعایی خود را حفظ كنند و شروع به ایرادگیری از هم میكنند و كمكم این روند اوج میگیرد و درنهایت به طلاق میانجامد. زیرا برای حفظ بنیان یك خانواده تنها عشق و دوست داشتن كافی نیست.
زوجین باید سعی كنند در مدت آشنایی، هرچند به اتمام رابطه بینجامد، با هم صادق باشند.
موضوع دوم توجه به رفتارها، تفكرات و عقیدههای دینی و مذهبی همسر آینده است. همچنین باید توجه داشته باشیم كه اهل خانواده فرمانبردار چه كسی هستند؛ پدر یا مادر؟ زیرا مردم نه با تجمل و ظواهر بلكه با تفكرات و عقیدههای یك خانواده وصلت میكنند.
اگر در این امر دقت لازم وجود نداشته باشد، احتمال شكست در زندگی مشترك افزایش مییابد. زیرا 50درصد از نقشها را در زندگی مشترك خانوادهها بازی میكنند.
در حقیقت زندگی مثل بازی شطرنج است كه هر خانه جای مهرهای مشخص دارد و باید سعی كرد جایگاهها حفظ شود. موضوع بعدی بررسی اصالت خانوادههاست. در اینباره باید قبل از ازدواج تحقیق كاملی از سوی زوجها انجام گیرد، زیرا ممكن است نبود اصالت خانوادگی زندگیهای مشترك را به چالش كشد.
زمینه دیگر در مورد شأن و هم تراز بودن خانوادهها از لحاظ وضعیت مالی است. چه آنكه وقتی خانمی از خانواده مرفهتر وارد خانوادهای با درآمد كم میشود و یا بالعكس محدودیت و برآورده نشدن نیازهای مالی پیش میآید. پس در انتخاب همسر باید سعی شود با خانوادههای هم شأن و تراز وصلت كرد. به قول معروف «كبوتر با كبوتر، باز با باز».