علی وحسین، بار دیگر واین بار، با کلام او، به امت معرفی می شد.
عاشورا پایانی بر یک آغازی دیگر بود، ودستگاه اموی از درک آن، به کلی عاجز وناتوان بود.
رئوس مطهر شهدا را براي رهسپاري به كوفه و شام، ميان سران قبايل تقسيم كردند.آنها شب را در كربلاماندند و فردا كاروان غمبار زينب، راه كوفه را در پيش گرفت. براي شكستن هر چه بيشتر قلب زينب، كاروان او را از ميان پيكر مطهر شهدا، عبور دادند.
زينب، با مشاهدۀ اين صحنه، خويشتنداري كرد.
فقط يك جمله گفت و از آن مسير،با متانتی عبور كرد که تاریخ ،نظیرش را ندیده است.
«اللهمَ تَقَبَّل هذ القربان»
او مي دانست كه از كجا آمده است و آمدنش بهر چه بود. میدانست که بدون او ،عاشورا در خطر فراموشی قراردارد، بارغمی که دلهایی را ،خسته کرده بود،اینبار،عیسی دمی از جنس مریم آمده بود تا بر گیرد.
اومي دانست كه كوچك ترين ضعفي نبايد ازخود نشان دهد، ماموريت خطير او، تازه آغاز مي شد. كاروان زينب با مظلوميتي كه قلم از ذكر آن ناتوان است در ميان هلهله وشادی كوفيان به شهر وارد شد. جسم وجان زينب با مشاهدۀ اين وضعيت دگرگون گشت. اما رسالت با او بود،
«اُسكوتوا »
اين نخستين جمله ای بود كه نفس ها را در سينه ها حبس كرد.
آنگاه اشاره اي به آسمان كرد وبا حمد و ثنا به پروردگار عالم، سخنان خود را با رساترين صدايي كه براي هميشه در ضبط صوت تاريخ جهان باقي ماند، آغاز کرد.
خطبۀ تاريخي آغاز شد.
گويي ،كلمات با زبان گويای اميرالمومنين جاری مي شد.علي دوباره به كوفه باز گشته بود:
«.... مردم كوفه، شما همانند آن زني هستيد كه رشته هاي خود را پس از بافتن، از هم مي گسلد، دستان شما هم بيعت مي نويسد، بيعت مي شكند.مفهوم مقدس بیعت را به تمسخر گرفتید وکلمۀ مقدس اسلام را لغلغۀ زبان خود ساختید . سوگندهای خود را در ميان خويش، وسيلۀ فريب و تقلب ونفاق کردید.آيا در ميان شما جز وقاحت و رسوایی، سينه های آكنده از كينه، چهره هایی مملو از دو رويي و تملق و سیرتی پر از ذلت و حقارت، چيز ديگري نيز يافت مي شود!؟
به سبزه هايي مي مانيد كه ريشه در مُردار بدبو و مَزبَله دارد.نو جوانان هاشمی را آماج تیر خود ساختید و چقدر بی رحم بودید که بر شیرخوار نیز رحم نکردید. چگونه مي توانيد ننگ حاصل از كشتن فرزند رسول خدا(ص) و سرور جوانان بهشت را از خود بزداييد؟ چه بار سنگين و بدي بردوش خود نهاديد. آيا مي دانيد، چه جگري از رسول خدا پاره کردید ؟ چه خوني از آن حضرت بر زمين ريختيد؟ کثیری از شما اکنون ، خندانید اما می بینم که برخی نیز گریانید. بگریید که تا قیام قیامت، خدا شما را نخنداند وتوفیق عبادت فطر واضحی را از شما بگیرد.....»
خطبۀ حضرت زينب در كوفه و مجلس «عبیدالله بن زياد» طومار تفكر او را درهم پيچيد. به طوري كه ، عاجزانه و درمانده گفت:
« زينب، سَجع مي گويد وکسی را یارای مقابله با تیغ برندۀ زبان او نیست. همان طور كه پدرش نيز سخنوري توانا و بی رقیب بود.»
وبرای اینکه بتواند حضرت زینب را از ادامه سخن باز دارد لب به شماتت گشود . غافل بود از جوابی که دریافت خواهد کرد.
رو به حضرت زينب (س)كرد و گفت:
«خدا را شكر مي كنيم كه ما را پیروز کرد وشکست را نصیب شما کرد.»
حضرت زینب بلا فاصله، اين جمله معروف خود را به زبان آوردند كه
« والله ما رأيت الا جميلاً»:
«به خدا، آنچه برای خودمان می بینم جز زیبایی، چیز دیگری نیست»
وسپس ادامه دادند:
« ....شهداي كربلا كساني بودند كه خداوند، شهادت را براي آنها انتخاب كرده بود، و در روز قيامت، تو را به همراه آن ها در يك جا جمع كنند تا هر كدام دليل خود را بياوريد، و آن وقت خواهي ديد كه چه كسي پيروز است.»
«ابن زياد» طعم شكست را با سخنان زينب چشيده بود. عظمت تاريخي عاشورا در کلام دخت علي تجلي يافته بود و بر چهرۀ تاريخ واندیشۀ اندیشمندان مي تابيد.
بدون شک ،مولوی یکی از آنهاست و ذکر نام بقیه در این مقال نمی گنجد.همویی که قرابت نَسَبی ومذهبی به ابوبکر، اما ارادت تام و تمام به علی،به حسین و.... می بَرَد
راز بگشا،ای علیِّ مرتضی،
ای پس سوءالقَضا،حُسن القَضا
از تو بر من تافت، چون داری نهان؟
می فشانی نور ، چون مَه ،بی زبان
ماه، بی گفتن ، چو باشد، رهنما ،
چون بگويد شد، ضياء اندر ضياء
آنچه که حسین در کربلا انجام داده بود، اینک، خواهرش برای کوفیان و شامیان بازمی گفت. با خون او پیام ساخته بود و به بلندای تاریخ ، تفسیر اسرار می کرد.
اما عاطفه واحساس شیعیان ،گواهی میدهد که در آن حال ، قلب اندوهبار زینب ،چیز دیگری نیز می گفت:
کجایید ای شهیدان خدایی ؟بلا جویان دشت کربلایی،کجایید ای سبک بالان عاشق، کجایید ای ....
عاشورا سپری شده است، وذکر حال وروز کاروانی که قافله سالارش، زینب است، مستلزم گفتاری دیگر است .
شرح این هجران واین خون جگر، این زمان بگذار، تا وقت دگر.
مالک رضایی