ده شب با عاشورا/ بخش ششم
درست به تعبیر آن شاعر پر آوازۀ عرب« فَرَزدَق » در مسیر راهی که از کوفه میامد و حسین به کوفه می رفت، در پاسخ به سئوال حضرت سیدالشهدا از آخرین وضعیت مردم کوفه، گفت: «قلوبُ الناسُّ مَعَک واَسیافَهُم علیک.» «قلبها با توست اما شمشیرها بر علیه تو.!»
کد خبر: ۱۱۶۱۰۲
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۹ 21 October 2015
تغافل، ریشۀ واقعی فاجعه

تعبیر درستی است که خوابیده را میتوان بیدار کرد، اما خوابزده را هرگز. غفلت را میتوان درمان کرد اما تغافل را نه، همینطور بگیرید این مفهوم را الی ماشاالله، جهل را آری، تجاهل را نه، مرض را ممکن است درمانی باشد اما تمارض را دوایی نیست. معرفت، داروی شفابخش است، اما تعارف، آمد و نیامد دارد وممکن است فریبی بیش نباشد ...

امثال «حجاربن ابجر»،« شبث بن ربعی» ،« یزیدبن حارث» و ... که مهر و امضا، به پای دعوتنامۀ حسین داشتند، لابد اگر دعوتشان، اجابت نمیشد، درمذمت او دهانی به پهنای آسمان می گشودند که چرا فرزند رسول خدا استمداد آنها را برای مبارزه با جور، بی پاسخ گذاشت. آنها هم اکنون در میمنه و میسرۀ سپاه عمر سعد قرار گرفته بودند.

همانها هم، بیست سال پیش از آن، برادر حسین را «مُـذِِلّ المومنین » لقب داده بودند که چرا با معاویه، متارکۀ جنگ، امضا کرده است.

کسی که متارکۀ جنگ با معاویۀ ظاهرالصلاح و بد باطن را برنمی تابید، اکنون کاسه لیس میخواره بود!

مرز حق و باطل، چقدر باید روشن و شفاف می شد که آن همه کج فهمی و خوابزدگی در امت اسلامی اتفاق نمی افتاد؟ اما افتاد!

این کلام معصوم است:

«گندم ری به تو نصیب نخواهد شد ... آگاه باش که، تنها وارث رسول خدا در شرق وغرب عالم، من هستم و او را فرزندی دیگر جز من نیست ...»

واین، پاسخ عمربن سعدبن ابی وقاص به او

«اگر گندمی نصیب نشود به جو آن قناعت خواهم کرد،تو نگران نباش.»

روزگار، ندیده است، کلامی به آن شیرینی و پاسخی به این زهرآگینی را!؟

اما به تعبیر زیبای آن مرثیه سرای آذری زبان، مرحوم یحیوی، نسیم صبح صادق ،چه نسبتی با سنگ خارا دارد؟

اثر ِائتمَز، نسیمِ صبح صادق، سنگ خارایَه

حکیمین، آنلاماز، معنای پندین، هر فرومایَه

در جایی که یزید، نمرود وار، مقابل خدا نشسته و انتقام کشته شدگان بدر را از فرزند پیغمبر می خواست. چه استدلالی روشن تر از گفتۀ خود حاکم جور، در اثبات بطلان او، باید آورده میشد تا مرز کفر و ایمان مشخص شود؟ اما کسی را جرأت و یارای دم برآوردن نبود.

در این معرکه، ایستادگان به نماز ونشستگان به شراب، موضعی یکسان داشتند.

حسین تنها بود و شمشیر تهدید و تطمیع و تزویر بر علیه او. اگرچه قلبهایی نیز با او بود.

درست به تعبیر آن شاعر پر آوازۀ عرب« فَرَزدَق » در مسیر راهی که از کوفه میامد و حسین به کوفه می رفت، در پاسخ به سئوال حضرت سیدالشهدا از آخرین وضعیت مردم کوفه، گفت:

«قلوبُ الناسُّ مَعَک واَسیافَهُم علیک.»

«قلبها با توست اما شمشیرها بر علیه تو.!»

سالها بود که وضعیت، اینگونه بود.

روزی یکی از صاحبنظران برجستۀ عراق به نام« احنف بن قیس» به همراه جمعی در حضور معاویه حاضر بود. و در حالی که همگان درباره مطلبی گفتگو می کردند، او ساکت بود. سکوت صاحبنظری چون «اَحنَف» تعجب معاویه را بر انگیخت وگفت تو هم چیزی بگو.

گفت:

«چه بگویم؟ اگر دروغ بگویم از خدا می ترسم و اگر راست بگویم از تو.»

در چنین فضایی که معاویه ساخته بود و یزید آنرا ادامه می داد، زبانها بسته بود و گشایندۀ زبانها، هم دیگر در راس امت نبود. او قربانی جهل و فریب و تزویر ناکثین و قاسطین و مارقین گشته وبه شهادت رسیده بود و دستور رسمی بر این بود که نامش نیز فراموش شود.

حسین در چنین فضایی، ماموریت اقامۀ نام او را داشت. نامی که نامگذاری آن در کلیۀ بلاد اسلامی بر هر طفل تازه تولد یافته ای قدغن گشته بود و چنانچه گزارشی از این نامگذاری به دستگاه حکومتی میرسید طفل و والدین یکجا به قتل می رسیدند.

خدایا آن سال ها بر حسین (ع) و دوستان علی، بر «زید بن ارقم» بر « حجر بن عدی»و ... چگونه گذشته است که بر بالای منابر به علی دشنام دهند و آنها به چشم و گوش خود آن را بشنوند و ببینند و از دیدن و شنیدن چنان وضعی هر روز نیمه جان شوند تا اینکه سرانجام به شهادت برسند!

«حجر» پدر سه شهید است.

«طَریف»، «طُرفه» و« طارف».

بعد از شهادت علی(ع)، روزی، معاویه برای ایجاد بذر تردید در ذهن حجر گفت:

علی انصاف نکرد که حسن و حسین را پشت جبهۀ صفین نگه داشت و سه فرزند تو را در خط مقدم به کشتن داد و او با تیزهوشی خارق العاده ای بلافاصله این حماقت را به خود معاویه برگرداند و گفت:

دهان یاوه گوی خود را ببند. من انصاف نکردم که علی شهید شد و من هنوز زنده ام.

هموست که روزی شاهد دشنام «مَغیره بن شعبه» در بالای منبر به علی(ع) است. شاهد بی تابی که با شنیدن این ناسزا به امیرالمومنین (ع) چنان ناله ای از درون جان کشید که زمین و آسمان به حالش گریه کرد.

فریاد زد:

« لعنت بر تو! می دانی که به چه کسی اهانت می کنی؟

تو اموال مردم را در جلب خشنودی معاویه به رشوه می گیری ودر ازای آن به سَبّ و مذمت علی می پردازی؟»

بی جهت نیست که او را «حجر الخیر» نامیده اند، او نماد پاکی بود.

«عبیدالله بن زیاد» به معاویه نوشت اگر به عراق نیاز داری برای«حجر»فکری بکن.

گناه او این بود که از یاران علی بود و در آتش عشق او می سوخت.

وقتی «حجر» را با دستان زنجیر شده، در شام گردن زدند، «عایشه» به معاویه اعتراض کرد که آن حلم ابوسفیانی ات کجا رفت که مرتکب چنین قساوتی در مورد صحابی پیامبر گشتی؟ و معاویه با تمسخر و استهزا گفت:

« مثل تو کسی نبود که مرا نصیحت کند!»

خدایا،کینۀ علی چرا تا بدانجا رسیده بود که همسر پیامبر، حلم و بردباری را در ابوسفیان می جست و معاویه را به صفات نداشتۀ پدرش توصیه می نمود!؟

آیا او فراموش کرده بود که یک دهه پیش، همین معاویه ، سر «محمدبن ابی بکر» برادر او را از مصر تا شام، شهر به شهر گردانده بود؟ آیا او نمی دانست که در دنیای معاویه و ابوسفیان از حلم و سلامت وایمان، خبری نیست؟

چنین کینه و عداوتی با روح زیبا و حقیقت روشنی مانند علی، چه علتی جز حسادت و خودخواهی داشت که حتی معاویه را هم به علی ترجیح می داد؟

این حسادتها وخود خواهی ها فقط علی وحسین را قربانی نکرد، امت را به نیستی و پوچی کشاند. علی قربانی نشد، معیار حقیقت قربانی شد. حق علی پایمال نشد، حق مردم پایمال شد. چرا که علی خود، حقیقت مجسم وبلکه ترازوی حق بود.

خوی خدا در او بود، از اجتهاد و از تَجَرّی رسته بود و آستین بر دامن حق بسته بود.

ادامه دارد ...

مالک رضایی

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳
کلام اله اکبرزاده نیاری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
بنام خدا
جناب آقای حاج مالک رضایی
سلام و درود حسینیان بر تو باد که الحق حق مطلب را ادا کردید .
دیدگاه و دیدگانمان را وسعت بخشیدی و امسال تاسوعا و عاشورایمان را برایمان متفاوت و در عین حال واقعی ترسیم کردید ...
پیشنهاد می کنم این مجموعه مطالب را با عنوان (روشنگری عشق ) در قالب کتاب جیبی چاپ و تکثیر و در اختیار علاقمندان قرار دهید . مطمئنم موثر خواهد افتاد .
با سپاس - کلام اله اکبرزاده نیاری
یاسین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
اثر ِائتمَز، نسیمِ صبح صادق، سنگ خارایَه

حکیمین، آنلاماز، معنای پندین، هر فرومایَه

براستی که هر روز عاشوراست و هرزمینی کربلاست هرچند که اندک معدودی را با این بیانات کارگر می افتد امابا نظر آقای کلام اله اکبرزاده نیاری موافقم. باشد که تلنگری باشد موثر
یاحق
علیرضا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
بسیار عالی
استاد رضایی خدا توفیق دهد
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار