گزارشی از زندگی یکی از موفق ترین کارآفرینان یزدی در کشور
شعار او در زندگي و سال هاي سخت کار هميشه اين آيه قرآن بود:« نه بترسيد، نه غصه بخوريد. شما بهترين هستيد” اگر ايمان به خدا داريد. شکست آغاز موفقيت است چون انسان را متوجه خدا مي کند و از او کمک مي گيرد.
کد خبر: ۱۱۱۲۳
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۸ 07 March 2015
به گزارش تابناک یزد، سيد محمد گرامي در اوايل اقتدار و سلطنت پهلوي اول در شهرستان يزد، در حاشيه کوير مرکزي ايران به دنيا آمد. اين دوره با آغاز نوسازي و اصلاحات در کل کشور از جمله يزد هم زمان بود؛ ساخت مدارس، درمانگاه و عمران و آباداني شهر يزد مورد توجه حکومت بود و همين مسئله باعث شد که بسياري از طبقات پايين جامعه شهري از جمله سيد محمد تا حد زيادي به آموزش دسترسي داشته باشند و بخت تغيير وضعيت و موقعيت اجتماعي برايشان فراهم باشد.
سيد محمد پسر بزرگ خانواده ، ده ساله بود که پدرش همسر ديگري گرفته و از مادر او جدا شد. رنج جدائي از پدر در حالي که کلاس چهارم بود همراه محورميت و فقر در کنار بردار و مادر نقش برجسته اي در کيفيت زندگي آينده او داشت. فاطمه مادرش از خانواده با موقعيت پايين اقتصادي بود و در روزهاي ابتدايي جدايي سيد محمد موظف بود هر روز به مغازه پدرش برود تا از او، خرجي روزانه بگيرد. اما اين شرايط طولاني نبود؛ او به همراه مادر و برادرش در محله امير چخماق کوچه آبشخور يزد با کارهاي مختلف امرار و معاش مي کردند. مادر پارچه برش داده را از نورالله خياط مي گرفت و در منزل مي دوخت و براي هر پيراهن دو قران اجرت مي گرفت. شکستن بادام و جدا کرن مغز و استفاده از پوست آن براي سوخت نيز يکي از کارهاي ديگر آن ها براي درآمدزايي بود. همچنين آن ها از مغازه حاج خليفه خمير و موا داخل شيريني را مي گرفتند و در منزل شب ها شيريني قطاب را مي پيچيند و از بابت هرکيلو يک قران مي گرفتند.
البته با تمام اين کارها آن ها زندگي را با سختي سپري مي کردند و قدرت خريد چنداني براي خريد تمام کتاب هاي درسي کلاس پنجم و ششم محمد را نداشتند تا اينکه فرد خيري به نام رضائيان کتاب هاي درسي او را برايش خريد و اين مسئله نيز نقش موثري در تشويق او براي خوب درس خواندن داشت. او رياضيات بسيار خوبي داشت و براي حل مسائل رياضي هميشه مور تشويق معلم هايش قرار مي گرفت. سيد محمد تا کلاس ششم به خوبي درس خواند و با مدل 18 قبول شد.
او در زمان تعطيلات تابستان با روزي يک ريال دستمزد در مغازه پارچه فروشي حاج حسين سعيدي کار مي کرد و هر شب بخشي از حقوقش رابه مادرش مي داد. محمد با کمک يکي از معلمانش در مدرسه دينداري بدون پرداخت هزينه ثبت نام کرد البته فاصله زيادي بين خانه و مدرسه وجود داشت و او مجبور بود اين فاصله را پياده طي کند. او بعد از پايان کلاس هشتم به دليل مشکلات مالي ديگر نتوانست درس خود را ادامه دهد و ترک تحصيل کرد تا کمک خرج مادرش باشد.
سيد محمد گرامي در 15 سالگي به تجارتخانه حاج علي اکبر ريسماني (از تجار نيکو کار يزد) رفت و به عنوان شاگرد با حقوق ماهانه 8 تومان ريال 1321 مشغول به کار شد و کارهايي مانند نظافت حجره، رفتن به بانک و اداره پست و تلگراف را برعهده داشت. او صبح زود در حالي که هنوز کار شروع نشده بود به تجارتخانه مي رفت و آن جا را آب و جارو مي کرد. کاري که هميشه به خاطر آن همشاگردي هايش او را مسخره مي کرند و به او مي گفتند چرا وقتي حاجي ريسماني اصلا متوجه کارهاي او نمي شود زمين را آب و جارو مي کند و او پاسخ مي داد؛ خدا شاهد کار من هست. او هروز در ابتداي کار وقتي زمان داشت قرآن مي خواند. سيد محمد در اين دوران براثر آلودگي به بيماري برونشيت مبتلا شد و براي درمان و استراحت مجبور شد مدتي را به روستاهاي اطراف يزد برود. او در زمان بازگشت چون پولي نداشت مجبور شد با پاي پياده 14 ساعت تا شهر راه بيايد تا به شهر برسد. او در طول مسير شعري از حافظ را زمزمه مي کرد، شعري که هرگز آن را فراموش نکرد و حتي آن را نيز شيشه ميز خود گذاشت:
آن ها که خاک را به نظر کيميا کنند     
آياشودکه گوشه چشمي به ماکنند
او بعد از بازگشت به يزد بارديگر در تجارتخانه حاجي آقاي ريسماني مشغول کار شد و به مرور زمان حقوقش افزايش يافت و به 15 تومان در ماه رسيد. همچنين در اين مدت کارهاي بيشتري به او اگذار شد و دلالي و فروش کالاهاي مختلف به مغازه داران بخشي از کارهايش در سال هاي 1324 تا 1325 بود.

کار در تهران و ازدواج
با پايان جنگ جهاني و بازگشت آرامش و رونق اقتصادي و کسب و کار تهران به قلب اقتصادي کشور تبديل شد و سيد محمد تصميم گرفت براي پيشرفت به تهران بيايد و بتواند درآمد خود را افزايش دهد. او زماني که به همراه يکي از دوستانش به تهران آمدند 19 ساله بود البته به دليل مشکلاتي که برايش پيش آمد و عدم رضايت مادر در تهران نماند و بارديگر به شهرش بازگشت ولي مدت کوتاهي بعد با رضايت مادر دوباره با يکي ديگر از دوستانش (همشاگرديش در تجارتخانه حاج ريسماني) به تهران آمدند و اتاقي را با ماهي 30 تومان اجاره کردند و کار ويزيتوري را شروع کرند. آن ها سرمايه چنداني نداشتند و در واقع کار مشترک، اعتماد به نفس و درستکاري سرمايه مشترکشان بود. آن ها کار بازاريابي برات (بدون نياز به سرمايه) پارچه و برنج را شروع کردند. آن ها واسطه انتقال برات از تهران به يزد بودند و مشتريان برنج را براي تجارتخانه هاي تهران پيدا و به آن ها معرفي مي کردند. آن ها براي اين کارها به صورت درصدي حق دلالي مي گرفتند. آن ها در کار خود موفق بودند و تلاش بسياري مي کردند و همين باعث شد تا خيلي زود هرکدام بتوانند مقداري پول پس انداز کنند.
سيد محمد بعد از اينکه 700، 800 تومان پول پس انداز کرد به فکر تامين نيازهاي خانواده اش افتاد و در اولين قدم تصميم گرفت آرزوي مادرش براي زيارت کربلا را برآورده کند. او معتقد بود مي تواند بعدها هم پول پس انداز کند اما شايد هيچگاه ديگر مادرش فرصت رفتن به اين سفر را نداشته باشد. همچنين بعد از اينکه سيد محمد توانست ميزاني پول پس انداز کند مادر و برادرش نيز براي زندگي به تهران آورد و برادرش در تجارتخانه اي مشغول کار شد.
يکي از تحولات مهم ديگر در زندگي سيد محمد در اين دوره ازدواج او با معصومه کوچک زاده خواهر دوستش بود. اتفاقي که در سال 1327 افتاد، البته در ابتدا محمد به دليل شرايط اقتصادي و مالي خود با ازدواج موافق نبود اما بعد چند حادثه و اتفاق مانند ديدن خواب سيد الشهدا و بشارت رخداد خوب تصميم به ازدواج گرفت. همسر او 14 ساله و سيد محمد در اين زمان 21 ساله بود. آن ها با تشريفات بسيار مختصر ازدواج کردند و مراسم عروسي بسيار ساده اي برپا کردند و درهمان خانه 45 متري سيد محمد در کنار مادر و بردار او زندگي مشترک خود را شروع کردند.
سيد محمد بعد از ازدواج به دليل افزايش هزينه هاي زندگي تلاش خود را بيشتر کرد و کارش را افزايش داد و توانست دو سال بعد زميني به مساحت 100 متر در ميدان امام حسين خريداري کند و در حالي که 2000 تومان بيشتر پول نداشت خانه اي در اين زمين ساخت و براي آن 9000 هزار تومان هزينه کرد، موضوعي که نشان دهنده اعتماد به نفس، بلند پروازي ها و اميدش به آينده بود.
او بعد از سروسامان گرفتن زندگي شخصي اش به دليل مشکلات بازار برات و برنج تصميم گرفت تغييراتي در شغل خود ايجاد کند و به همين منظور ويزيتوري صابون را شروع کند. البته بازار صابون هم رونق چنداني نداشت و کسادي بازار در بين سال هاي 1330 تا 1333 باعث شد که بر حسب اتفاق و به دنبال کارهاي جديد سري هم به تجارتخانه گرجي صاحب چاي جهان براي ويزيتوري بزند. او بعد از جلب موافقت گرجي از همان ساعت با کمک کوچک زاده از ميدان 15 خرداد تا ميدان امام حسين و صبح بعد تا چهار راه حسن آباد و حافظ در جستجوي مشتري به سراغ تک تک مغازه ها رفتند. کاري که باعث شد سيد محمد بتواند به تنهايي 14 صندوق چاي بفروشد و براي هر صندوق 5 تومان دريافت کند؛ يعني او در مجموع در دو روز 90 تومان درآمد کسب کرد. روش کار آن ها به اين صورت بود که يک سوي خيابان را سيد محمد گرامي و سوي ديگر را دوستش کوچک زاده ويزيتوري مي کرد. کار آن ها خيلي زود تا جايي گسترش پيدا کرد که براي آن ها دوچرخه اي خريداري شد که به نوبت بتوانند کار کنند. گرامي و کوچک زاده خيلي زود توانستند اعتماد گرجي صاحب تجارتخانه را جلب کنند. آن ها تصميم گرفتند از حق کميسيوني که دريافت مي کنند هر کدام هفته اي 100 تومان را براي هزينه ها در نظر بگيرند ومابقي را براي سرمايه گذاري آينده پس انداز کنند تا درآينده خودشان بتوانند کاري مستقل را شروع کنند.
بعد از مدتي آن ها آن چنان در کار خود پيشرفت کردند که از گرجي درخواست نمايندگي فروش انحصاري چاي را کردند اما با مخالفت او رو به رو شدند و به همين خاطر تصميم گرفتند از گرجي جدا شوند و کار مستقل خود را شروع کنند. آن ها در اين دوره با درياني صاحب چاي عقاب آشنا شدند و کار با او را شروع کردند، درياني حاضر به بستن قرداد با آن ها شد. قراردادي که چند سال ادامه داشت ولي در نهايت آن ها به فکر شروع کاري مستقل افتادند.

از چاي بره نشان تا شرکت گلستان
سيد محمد در آستانه 30 سالگي تصميم گرفت با توجه به تجربه اين سال هاي خود کاري مستقل را شروع کند، او در آن زمان تجربه 11 سال ويزيتوري در تهران را داشت، تا حدي سرمايه جمع کرده بود، اعتماد به نفس بسياري داشت و همچنين بسياري از مشتريان نيز او را به خوبي مي شناختند. از سوي ديگر او به دليل شناختي که در اين سال ها نسبت به کار و بازار چاي کسب کرده بود تصميم گرفت کاري در بازار چاي با کمک کوچک زاده شروع کند. آن ها انبار سراي دلگشا را از گرجي خريداري کردند چاي بامارک بره نشان را درآن بسته بندي ميکردند. آن ها نظارت کاملي هم به کار کارگران خود داشتند و حتي اجازه نمي دادند 5 گرم از وزن چاي بسته بندي شده کمتر باشد. سيد محمد يک بار که مشکلي در اين زمينه پيش آمده بود به کارگر خود گفت چاي ما را پيرزني مي خرد که پولش را به سختي جمع آوري کرده است، نبايد حق مردم را اگرچه کم باشد، دزديد. کار بسته بندي کم کم پيشرفت کرد و به غير از تهران حوزه فروش تجاري را آن ها به يزد هم توسعه داند. آن ها بعد از توزيع آزاد چاي در قدم بعدي براي گسترش کار خود تصميم گرفتند شرکت گلستان را تاسيس کنند. شرکتي که با شراکت گرامي، کوچک زاده و سهام داري دو همسر آن ها با سرمايه 5 ميليون ريال در سال 1340 تاسيس شد.
دفتر اين شرکت در سه راه دلگشا بود و اولين همکاران آن ها از دوستان و اعضاي خانواده بودند. محصول تجاري شرکت آن ها با نام تجاري بره نشان و شترنشان عرضه مي شد و به تدريج فعاليت شان در اصفهان، مشهد، يزد، گرگان و.... توسعه پيدا کرد. با گسترش کار تعداد کارگران آن ها نيز افزايش پيدا کرد، در شروع کار آن ها 10 کارگر داشتن و به تدريج تعداد پرسنل آن ها به 60 نفر رسيد.
سيد محمد و کچک زاده پنج سال پس از تاسيس شرکت گلستان سعي کردند بخشي از پروسه توليد محصول تجاري را خود دردست بگيرند و به همين دليل شرکت گلستان در سال 1344 در شهرستان لاهيجان اقدام به خريد کارخانه کردند. آن ها پس از مدتي در آن کارخانه با خريد برگ سبز به خشک کردن چاي شکسته، باروتي و چاي قلم پرداختند. کارخانه چاي لاهيجان يکي از کارخانه هايي بود که در پرداخت به موقع بهاي برگ سبز چاي به کشاورزان و خريد برگ با کيفيت و تبديل آن به چاي خشک مناسب شهره بود ، موضوعي که روي حفظ استاندارد برند گلستان بسيار موثر بود. شرکت گلستان علاوه بر واردات، بسته بندي و توزيع چاي در سطح کشور در سال 1346 به تولي کننده نيز تبديل شد.
آن ها همچنين در اقدام بعدي علاوه بر چاي؛ خشکبار و حبوبات را نيز به محصولات خود اضافه کردند. در دهه پنجاه کار آن ها تا جايي توسعه پيدا کرد که توانستند بخش بزرگي از بازار تجاري چاي کشور را در دست داشته باشند. در سال 1350 اولين دستگاه اتوماتيک بسته بندي چاي به انبار شرکت گلستان وار شد و چاي 100 گرمي گلستان و 500 گرمي با ماشين بسته بندي مي شد. تا پيش از آن بسته بندي ها همگي دستي انجام مي شد. همچنين در سال 1352 نيز آن ها اولين دستگاه توليد چاي تي بگ دو گرمي را خريداري کردند. دستگاهي که در دقيقه 100 چاي تي بگ توليد مي کرد. البته در آن زمان بعد از مدتي به دليل عدم استقبال از تي بگ توليد اين نوع چاي متوقف شد.
علاوه بر اين ها در سال 1345 با شراکت سيد محمد گرامي، رضا کوچک زاده و عبدالحسين شرکا شرکت رويال تي در زمينه واردات چاي فعاليت خود را در انبار شوش شروع کرد. اين اقدام نقش محمد گرامي و کوچک زاده را به عنوان يکي از بزرگ ترين تجار چاي تثبيت کرد. در اين سال ها البته محمد گرامي به تحصيل و پيشرفت فرزندانش نيز اهميت بسياري مي داد موضوعي که چند سال بعد ظرفيت هاي جديدي را در شرکت گلستان ايجاد کرد.
دختر او اشرف گرامي با مهندس سيگاري فارغ التحصيل آمريکا ازدواج کرد و پسرش مهدي که تحصيل کرده مديريت از آمريکا بود به کشور بازگشت و زمينه هاي بسياري را براي فعاليت هاي بعدي پدر فراهم کرد. سيد محمد گرامي در بين سال هاي 1352 تا 1357 در عرصه هاي تازه اي سرمايه گذاري کرد. او تا سال 1357 دو شرکت تجاري و شرکت زنجيره اي مرغداري به نام سيمرغ را با کمک خانواده علي آگاه و حاج علي اکبر برخورار تاسيس کرد. همچنين به خريد سهام در چندين شرکت صنعتي وابسته به حاج محمد تقي برخوردار اقدام کرد. شرکت سيمرغ يکي از کارخانه هاي اتوماتيک و بزرگ منطقه بود که با شرکت کلمين آمريکا شريک شد و روزي چند تن توليد تخم مرغ و مرغ داشت. آن ها در شراکت سه اصل راستي، درستي و دينداري را مبناي فعاليت خود قرار دادند.
همچنين خانواده گرامي با خريد کارخانه آرد اسدي در اطراف تهران تاسيس کارخانه برنج کوبي، تاسيس دومين کارخانه چاي خشک کني با مشارکت کوچک زاده و... در مازندران، توليد نوشابه از چاي براي اولين بار در ايران؛ به فعاليت صنعتي خود از اواسط دهه 1380 تداوم دادند.
شرکت ايران سرعت و پيروزي انقلاب
علاوه بر توليد چاي، خشکبار، برنج، مرغ، تخم مرغ و... سيد محمد گرامي شرکت ايران سرعت را با همراهي روح الاميني تشکيل داد. کار شرکت انتقال کالا از بندر به تهران و شهرستان ها براساس قرداد با دولت بود که 85 درصد بار متعلق به دولت و 15 درصد را به طور آزاد مي توانستند جا به جا کنند. با اعتبار مالي بانک ملي حدود 500 کاميون را خريداري کردند و شرکت کار جابه جايي کالا را در کشور، انجام مي داد. به علت کمبود راننده آنان مجبور شدند از بنگلادش و .... راننده براي ماشين هاي خود وارد کنند، مهندس سيگاري داماد خانواده گرامي مديرعامل اين شرکت بود. شرکت سرعت ايران با بروز انقلاب، اعتصاب و اختلال در بندرها و سرانجام با پيروزي انقلاب و ناتواني در پرداخت وام دچار مشکلاتي شد و به ناچار ماشين ها و دارايي شرکت به عنوان ضمانت به بانک برگردانده شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي و دولتي شدن فعاليت ها و کنترل شديد چاي از سوي سازمان چاي، تصرف سيمرغ بزرگترين شرکت توليدي آن ها در سال 1359 توسط سازمان هاي دولتي، فعاليت خانواده گرامي به شدت محدود شد. بخشي از دارائي صنعتي سيد محمد توسط نهادهاي انقلابي مصادره شد. سيد محمد گرامي پيش از انقلاب در شرکت هاي متعددي مانند شرکت پوشش، سراميک البرز، کارتن البرز، کشت و صنعت جيرفت، پارس الکتريک و... سهامدار بود که تمام اين شرکت ها توسط دولت، ملي اعلام شد. شرکت هايي که طي سال هاي بعد از انقلاب بر اثر ناکارائي و زياندهي چندين ساله اکثر آن ها تعطيل و سهامداران متضرر شدند.
سيد محمد گرامي بعد از انقلاب به آمريکا و پيش سه تن از فرزندانش که در آمريکا تحصيل مي کردند رفت و بعد از اقامتي کوتاه به دليل مشکلات داخل هنگام بازگشت با مخالفت اعضا خانواده رو به رو شد اما با اين وجود سيد محمد گرامي تصميم گرفت به کشور بازگردد. بازگشتي که همزمان بود با کنترل شرکت سيمرغ از سوي نهادها. او با ورود به ايران براي چند سال ممنوع الخروج شد. البته بخشي از اين مشکلات بعد از چند سال حل شد و سيد محمد گرامي با کمک فرزندانش شروعي دوباره در بازار داشتند و توانستند دوباره به روزهاي اوج کار خود بازگردند و حتي فعاليت خود را توسعه دهند.
گسترش نظام توزيع و ايجاد شبکه سراسري پخش با واردات برنج از هندوستان، برنج داخلي، بسته بندي انواع حبوبات، چاي و پسته، توليد صنعتي قارچ، توسعه حدود ده ها هکتار پسته، فعاليت ساختمان سازي، واردات ماشين ازميتسوبشي و کوماتسوي ژاپن، هيونداري کره، در کنار چند واحد صنعتي در زمينه اقتصاد کشاورزي بخش عمده ي فعاليت تجاري و صنعتي خانواده گرامي در طي سال هاي پس از انقلاب است.
شرکت گلستان که در زمان شروع کار حدود 5 تا 10 نفر پرسنل داشت هم اکنون با تاسيس 65 شعبه و 76 مرکز فروش در استان هاي بزرگ و شهرستان با بيش از 1250 نفر پرسنل دارد و جزء 5 شرکت برتر در ميان شرکت هاي توزيع کننده کشور در زمينه توزيع کالاهاي پر مصرف و از لحاظ نيروي فروش است.

کليد موفقيت و وجوه اجتماعي
سيد محمد گرامي داشتن علاقه، سخت کوشي ( بيش از 12 ساعت کار روزانه) و هدف درست را از عوامل موفقيت خود مي دانست. او معتقد بود اميد و تلاش مي تواند درهاي بسته را به روي بنده هاي خدا باز کند. او در کار هميشه به حفظ بازار اهميت بسيار مي داد زيرا معتقد بود هزينه کارگر و هزينه بنگاه از طريق فروش تامين مي شد. او مي گفت از نظر آمريکايي ها بازار جزو ناموسشان است و اين موضوع را بايد مدير به زير دستانش بفهماند وقتي شخصي خوب کار نمي کند بايد شخص ديگري جاي او گذاشته شود. دنيا جنگ بازار است ولي متاسفانه در ايران از اين موضوع غافليم.
او هميشه ميگفت در ژاپن کارمند، شرکت را خانواده خود ميداند.  براي توسعه موفقيت بايد شرکت ها به صورت خود گردان اداره شوند ويزيتورها نيز در شرکت، سهام دار شوند تا عشق به کار داشته باشند تا همه براي پيشرفت شرکت کار کنند.
علاوه بر اين نگاه مديريتي، سيد محمد گرامي دست خير هم در زندگي بسيار داشت و کمک به مردم خصوصا پرورش کودکان مستعد را کاري بسيار مهم در بهسازي اجتماع و گسترش سعادت جامعه مي دانست. ساخت درمانگاه در يزد، مدرسه سازي در مقاطع مختلف تحصيلي براي دختران و پسران، ساخت واحدي براي معلولين، سالمندان و بيماران رواني در يزد و ساخت چند خانه براي معلولين بهزيستي شهر يزد از جمله فعاليت هاي خيريه او است. او همچنين تعدادي از معلولان را در شرکت هايش به کار مي گرفت. سيد محمد گرامي در سال 1388 پس از چندين دهه کارآفريني و نقش آفريني در اقتصاد ايران فوت شد. روانش شاد باد. منبع: اتاق بازرگاني ايران

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
sokot
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
عالی بود..
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
افرین به این پشتکار و همت این مرد یزدی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار