چندین روز از شروع عملیات والفجر هشت گذشته بود گردان امام حسین (ع) هنوز در نزدیک سه راه معروف شهادت که همان سه راهی بصره فاو ام القصر می باشد مستقر بود . این چند روز زیر آتش سنگین عراقی ها قرار داشتیم .
کد خبر: ۱۰۵۸۸۷۸
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۳ 28 July 2022

به نام خدا

خاطرات غلامعباس حسن پور

قسمت چهل و پنجم

چندین روز از شروع عملیات والفجر هشت گذشته بود گردان امام حسین (ع) هنوز در نزدیک سه راه معروف شهادت که همان سه راهی بصره فاو ام القصر می باشد مستقر بود . این چند روز زیر آتش سنگین عراقی ها قرار داشتیم .

 

در یکی از روزها یک قبضه موشک انداز مینی کاتیوشا که همان موشک انداز ۱۰۷ میلیمتری می باشد ، از پشت جبهه خودی به طرف مواضع گردان امام حسین بخصوص گروهان ما شلیک می کرد اول خیال کردیم که شلیک ازطرف عراقی هاست .

بعد از بررسی متوجه شدیم موشک هایی که به طرف ما شلیک و در نزدیکی ما منفجر می شوند از طرف جبهه خودی است .

مسئله را با فرمانده خود در میان گذاشته و حتی به آقای جواد دل آذر که فرمانده تیپ بود گزارش کردیم .

ایشان گفتند که شما اشتباه می کنید .

بعد خود ایشان آمدند و شاهد ماجرا شدند و با پیگیری های مکرر ایشان دیگر آن مینی کاتیوشا به طرف مواضع ما شلیک نکرد معلوم نشد که آیا آن مینی کاتیوشا خطای شلیک داشته و یا اینکه کار ستون پنجم دشمن بوده است .

شاید فرماندهان پیگیری کرده باشند و به حقایق آن ماجرا پی برده باشند.

فرماندهان دسته در گروهان ما دسته اول آقای علی اوسط خوشدونی و معاونش علی حاج علی بیگی بود ، دسته دوم آقای داود مبارک آبادی و معاونش بهبود کارچانی بود ، دسته سوم آقای رضا میرزایی و معاونش حسن انقانی بود . این فرماندهان نیروهای خود را در سنگرهای دفاعی بخوبی چینش کرده و آمادگی خود و نیروهای خود را جهت دفاع از خطی که در اختیار گروهان بود ، حفظ می کردند و مرتب به نیروهای تحت امر خود سرکشی نموده و به آنها   روحیه می دادند تا در صورت حمله عراقی ها جواب دندان شکنی به آنها بدهند .

فرمانده دسته های گروهان ما از رزمندگان با تجربه جنگ بودند و من به عنوان فرمانده گروهان خیلی به آنها احترام قائل بودم و صمیمانه آنها را دوست داشتم برادر عباس همتی هم مدیریت گروهان را به عهده گرفته و از نظر تامین مهمات و غذا و در هماهنگ کردن مسئول دسته ها به آقای شاکری کمک می کرد و کار تعاون و آمار گیری گروهان را نیز انجام می داد .

معاون دسته ها هم به نوبه ی خود به فرمانده دسته ها در تنظیم و مدیریت ساعات نگهبانی و سرکشی به سنگرهای نگهبانی بخصوص در شب ها کمک‌ می کردند .

مسئول تسلیحات گروهان ما برادر بسیجی حسن کودزری فراهانی که ایشان رزمنده ای شجاع و فعال بود ، زیر آتش شدید دشمن به رزمندگان گروهان مهمات می رساند .

بی سیم چی گروهان ما آقای محمد رضا شریعتی هم خیلی زحمت می کشید . ایشان در طول مدت عملیات والفجر ۸ اکثرا بیدار و مشغول کنترل مکالمات بی سیم بود و امورات ارتباطی فرمانده گردان و گروهان ها و آن دو گروهان را با گروهان دوم از طریق بی سیم prc77 انجام می داد .

ایشان در طول مدت عملیات خیلی بی خوابی کشید . بعضی از مواقع به ایشان می گفتم شما بخواب خودم کار مخابرات را انجام می دهم .

آقای محمد رضا علیمردان جوانی شانزده ساله پیک گروهان ما بود که خیلی زحمت کشیده و زیر آتش سنگین دشمن پیام های فرمانده گروهان به فرمانده گردان و یا پیام های فرمانده گروهان را به فرماندهان دسته می رساند و هیچ ترسی هم از تیر و ترکش نداشت .

روزی خیلی خسته شده بودم و دندان درد امانم را بریده بود به آقای شاکری معاون گروهان گفتم مواظب رزمندگان باش تا من بروم سنگر آقای نادری و غلامرضا شریفی با آنها کار دارم و از آنجا به سنگر بهداری بروم و قرص مسکن برای درد دندانم بگیرم .

رفتم سنگر فرماندهی گردان .

حاج اسماعیل فرمانده گردان و حاج غلامرضا شریفی معاون ایشان در حال   نوشیدن چای بودند . آنها داخل قوطی کمپوت و با حرارت گاز جامد چای درست کرده بودند و به بنده هم تعارف کردند .

با نوشیدن یک قلوپ (جرعه) از آن چای خستگی چند روزه از تنم بیرون رفت .

بعد از هماهنگی و گرفتن دستورات لازم با آنها خداحافظی کرده و به سنگر بهداری رفته و دارو برای درد دندانم گرفتم و به گروهان خود بازگشتم .

یک روز سه نفر از رزمندگان گردان ضد زره لشکر ۱۷ به گروهان ما آمدند و اجازه خواستند که دستگاه پرتاب موشک ضد زره مالیوتکای خود را در وسط خط پدافندی گروهان ما مستقر نمایند تا تانک های دشمن را شکار کنند من با استقرار دستگاه پرتاب موشک موافقت کردم .

آنها با شلیک موشک‌های خود به طرف تانکها و نفربرهای زرهی عراقی ترس در دل آنها انداختند . دقیقا یادم نیست که گردان امام حسین علیه السلام چند روز در منطقه عملیاتی والفجر ۸ مستقر بود .

سپس ماموریت گردان ما در آنجا به پایان رسید .

به شهرک بدر مقر لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب مراجعت کردیم .

چند روز در آنجا بودیم که آقای نادری موقتا رزمندگان گردان امام حسین مستقر در شهرک بدر را به بنده سپرد و رزمندگانی به استعداد یک گروهان را مجددا به منطقه عملیاتی والفجر ۸ که همان منطقه فاو است برد و چند روز به گردان های مستقر در آنجا کمک نمود رزمندگان گردان جواب پاتک های مکرر دشمن را دادند و پس از تثبیت خط پدافندی به مقر لشکر مراجعت نمودند .

ماموریت گردان امام حسین بعد از مدت شس ماه حضور در جبهه ها به پایان رسید و به اتفاق بسیجیان دلاور به اراک برگشتم در این عملیات گردان ما چندین شهید و جانباز تقدیم حیثیت جمهوری اسلامی نمود .

خداوند شهدای عملیات والفجر ۸ را با شهدای کربلا محشور بگرداند و جانبازان این عملیات را شفای عاجل عنایت بفرماید .

پایان عملیات والفجر ۸

خداوند نگهدار شما باشد

خاطره ادامه دارد…

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار