به گزارش تابناک رضوی، زن 19 ساله که طلاق را تنها راه نجات از این مرداب هولناک میدانست به بیان سرگذشت عجیب خود پرداخت.
دیگر از این زندگی کثیف و گناه آلود خسته شدهام و نمیخواهم تن به کارهایی بدهم که حتی بیان آن نیز وجودم را میلرزاند 12 ساله بودم که به عقد پسرخالهام در آمدم اما به دلیل اختلافات و کینه عمیقی که بین مادربزرگم و پدرشوهرم وجود داشت، هیچگاه نتوانستم زندگی مشترکم را با او آغاز کنم.
اگر چه به خاطر همین اختلافات، دوران نامزدی ما چهار سال طول کشید اما در نهایت دخالتهای بیجای آن ها در زندگی من موجب شد برخلاف میل باطنی از پسرخاله ام طلاق بگیرم.
بعد از این ماجرا در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم و در خانه پدرم زندگی میکردم تا این که روزی زمانی که قصد سوار شدن به اتوبوس را داشتم، جوانی در شلوغی جمعیت دستم را گرفت و با خواهش و تمنا از من خواست سوار پرایدش شوم تا مرا به خانه برساند.
وقتی دیدم برخی از مردم به ما نگاه می کنند، از ترس آبرویم به عقب بازگشتم و درون خودروی آن جوان نشستم. او اصرار داشت شماره تلفن اش را به من بدهد. من هم برای فرار از آبروریزی تکه کاغذ را از او گرفتم و در میانه راه پیاده شدم ولی هیچ وقت با او که خودش را «صمد» معرفی می کرد تماس نگرفتم.
تا اینکه روزی یکی از دوستانم که وضعیت مالی خوبی نداشت، بیمار شد و من به ناچار با صمد تماس گرفتم تا با پرایدش دوستم را به بیمارستان برساند. او ابتدا مرا نشناخت، اما وقتی ماجرای سوار شدن به اتوبوس را به خاطرش آوردم خیلی خوشحال شد و دقایقی بعد دوستم را به مرکز درمانی رساند.
از آن روز به بعد ارتباط عاشقانه من و صمد آغاز شد و من هم مجذوب ابراز علاقه و محبتهای او شدم. تماسهای ما با یکدیگر ادامه داشت تا این که از من دعوت کرد با هم به مسافرت شمال برویم.
من هم به شرط صیغه موقت پذیرفتم و به دروغ به مادرم گفتم قرار است با یک کاروان گردشگری به شمال کشور برویم. این مسافرت شش روز طول کشید اما بعد از بازگشت، صمد که قصد ازدواج با مرا داشت، نزد خانوادهام رفته بود و کپی صیغه نامه را به همراه عکسهایی که با هم گرفته بودیم نشان دادهبود. وقتی من به منزل آمدم مادرم غش کرده بود و همه خانوادهام ناراحت بودند.
زمانی که با صدای بلند به صمد بد و بیراه گفتم، او هم فریاد زد من شوهرت هستم و باید با من زندگی کنی! از سوی دیگر وقتی فهمیدم در مسافرت شمال باردار شدهام، چاره ای جز پذیرفتن خواستهاش نداشتم، به همین خاطر خانوادهام مرا طرد کردند و زندگی کابوس وار من با صمد در حالی آغاز شد که من به عقد دایم او در آمدم اما کاش این اتفاق رخ نمی داد چرا که مدتی بعد متوجه شدم صمد نه تنها متأهل و دارای فرزند است بلکه با زنان غریبه زیادی ارتباط نامشروع دارد. حتی روزی زن جوانی به منزلم آمد و تعداد زیادی از تصاویر و فیلم های رابطه خصوصیاش با صمد را به من نشان داد ولی همسرم همه این ها را انکار میکرد و مدعی بود آن تصاویر نیز فتوشاپ هستند.
خلاصه این ماجرا در حالی ادامه یافت که صمد امکانات رفاهی را برایم فراهم میکرد و مرا به مجالس و مهمانیهای مختلط میبرد.
آرام آرام رفتارهای همسرم تغییر کرد و درخواستهای عجیبی از من داشت. در آن شب نشینی ها صمد مشروبات الکلی زیادی مصرف میکرد و از من می خواست من هم از آن مشروبات مصرف کنم.
او کم کم روابط غیراخلاقی با زنان غریبه را نیز آشکار کرد تا جایی که دوست دخترهایش را به خانه می آورد و نه تنها بساط مشروب خوری به راه می انداخت بلکه به زور در دهان من نیز مشروب میریخت و مقابل چشمانم به آن زنها نزدیک میشد.
او حتی مرا مجبور میکرد از این صحنههای کثیف و گناه آلود فیلم تهیه کنم. مدتی بعد رفتارهای زشت و وحشتناک شوهرم به حدی رسید که به خاطر شرم و حیا نمیتوانم به آن ها اشاره کنم. دیگر تحمل دست و پا زدن در این مرداب کثیف را ندارم و می خواهم از او جدا شوم.
شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) بررسی کارشناسی این پرونده به گروه مشاوران و مددکاران اجتماعی کلانتری سپردهشد.
منبع: رکنا