شرکت در بیست‌وپنج دوره گذشته جشنواره، باعث شده برنامه این ده روز در طول هر سال برای‌ ما از پیش روشن باشد. اختصاص‌دادن روزی چند ساعت برای تماشای فیلم‌های بخش مسابقه سینمای ایران، چنان دیگر برنامه‌های عادی زندگی‌مان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد که گاه از زور خستگی آرزو می‌کنیم ای کاش جشنواره زودتر تمام شود!

البته چه بخواهیم و چه نخواهیم این روزها هم مثل باقی عمر، با خوب و بدش به سرعت برق و باد می‌گذرد. مثل همین بیست‌وپنج دوره گذشته، مثل همین حالا که به نیمه جشنواره نزدیک شده‌ایم و رفته‌رفته دستگیرمان می‌شود که فیلمسازانمان کجای کار هستند.

تماشای فیلم‌های روزهای سوم و چهارم جشنواره، مرا به این یقین می‌رساند که روی فیلمسازان جوانی که نخستین ساخته‌هایشان را به جشنواره فرستاده‌اند، بیشتر می‌توان حساب باز کرد تا فیلمسازان با تجربه‌ای که با وجود کارنامه‌ی بزرگشان، آثاری (با ارفاق) متوسط را رو کرده‌اند.

اگرچه تجربه نقش مهمی در به سرانجام رساندن یک فیلم بازی می کند، اما نیروی جوانی، شور و شوقی که بعضا از خود نشان می‌دهند؛ قریحه و غریزه آنها در فیلمسازی و شناختی که از تغییر و تحول‌های جهان سینما و حتی جهان خارج از سینما دارند، باعث می‌شود که فیلم‌های تاثیرگذارتری را ارائه کنند.

 

سمفونی نهم (ساخته محمد رضا هنرمند)؛ اهمیت متفاوت بودن

محمدرضا هنرمند هم یکی از آن فیلمسازان باتجربه‌ای است که حالا جزو قدیمی‌ها محسوب میشود. اوهم همانند پوراحمد بعد از سال‌ها فیلمی تازه جلوی دوربین برده و نتیجه کار او هم یکی از همان متوسط های با ارفاق است!

تفاوت کار هنرمند با دیگر هم‌نسلانش که آثاری دور از این زمانه ساخته‌اند، در این است که فیلمی شخصی ارائه کرده، با جهانی تقریبا انتزاعی. موضوع فیلم البته دغدغه‌ای آشنا برای همه آدم‌هاست، یعنی مرگ. نکته جالب در این است که محمدرضا هنرمند در سینمای ایران بیشتر به عنوان فیلمسازی با آثار حرفه‌ای شناخته می شود تا آثاری شخصی و هنری‌پسند.

بنابراین عجیب نیست اگر نهمین فیلمش که عنوان «سمفونی نهم» را برایش برگزیده، بیشتر از منظر حرفه‌ای قابل قبول باشد تا هنری! سمفونی نهم از پرداخت سینمایی شسته و رفته‌ای برخوردار است؛ اتمسفر فیلم به ویژه در بخش‌هایی که در زمان معاصر می‌گذرد، خوب و تاثیرگذار از کار در آمده است.

اما مشکل فیلم بیشتر در پراکند‌گی خرده‌روایت‌هایی است که فیلمساز نتوانسته با قراردادن آنها در امتداد سفر یکی از شخصیت‌ها برای به خاک سپردن همسرش در روستایی دورافتاده،  به آنها خط و ربطی منظم بدهد. ارتباط درونی مضمون فیلم یعنی فراگیری مرگ نیز به گونه‌ای از کار درنیامده که لااقل از این منظر بتوان فیلم را اثری یک دست و به دور از آشفتگی به حساب آورد.

 ناگهان درخت (ساخته صفی یزدانیان)؛ خب کی چی؟

روز سوم جشنواره را باید روز تماشای فیلم‌های شخصی محسوب کرد علاوه بر فیلم سمفونی نهم که در سانس آخر به نمایش درآمد، دو فیلم قبلی این روز نیز آثاری شخصی و برخوردار از ریتمی آرام و حتی کند هستند.

البته از صفی یزدانیان با توجه به پیشینه‌ای که از او به عنوان نویسنده سینمایی در ذهن داریم و همچنین آثار بسیار شخصی پیشین او، چندان عجیب نیست اگر فیلم تازه‌اش «ناگهان درخت» نیز در همین نوع سینما جای گیرد. فیلمی درباره گذر زمان و یا طی شدن سریع عمر.

حسن کار صفی یزدانیان در این است که همیشه از گروهی کاملا حرفه‌ای و بازیگرانی محبوب و شناخته‌شده برای ساخت آثاری متفاوت و به‌نوعی تجربی استفاده می‌کند. از این لحاظ چه میانه‌ای با سبک کار او داشته باشیم یا نه؛ نمی‌توان منکر ساخت خوب آثارش،  جذابیت بصری و همچنین بازی‌های مقبول هنرپیشگانش شد.

مشکل فیلمهایی از جنس «ناگهان درخت» این است که اصلا کاری به جهان پیرامون مخاطب ندارد. دغدغه‌ها و مشکلات سیاسی و اجتماعی هم به این فیلم‌ها راهی ندارند، فیلمساز تجربه شخصی خود از جهان را پیش روی آنها می‌گذارد که اگر مخاطب شانس بیاورد و بتواند با آن ارتباط برقرار کند تماشای فیلم به تجربه‌ای لذت بخش و شاعرانه بدل خواهد شد.

در غیر این صورت برایش اثری کند و کسالت‌بار خواهد بود که آخرش بگوید: خب که چی؟

 

قصر شیرین (ساخته رضا میرکریمی): دور از روزهای پرفروغ

رضا میرکریمی یکی دیگر از آن باتجربه‌هایی است که از سال‌های اوجش دور مانده است. در «قصر شیرین» می‌توان نشانه‌هایی از تلاش او برای بازگشت به آن دوران پرفروغ را دوباره دید. کار تازه میرکریمی همانند اغلب فیلم‌های او داستانی ساده دارد.

فیلم ماجرای مردی است که بعد از پشت سر گذاشتن چند سال زندان (به خاطر تصادفی مرگبار در گذشته)، نزد خانواده‌اش باز می‌گردد. درحالی‌که همسرش دچار مرگ مغزی شده و بچه نیز به او سپرده شده اند.

سیر روایی این فیلم نیز در طول یک سفر شکل می‌گیرد، سادگی داستان باعث شده تا با فیلمی روبه‌رو باشیم که بیشتر بر روی رابطه شخصیت‌ها استوار شده است، تا اتفاق‌های برخوردار از بار دراماتیک.

در چنین فیلم‌هایی یا باید پرداخت و نوع رابطه‌ها چنان جذاب باشد که خلأ های دراماتیک فیلم را پر کند و یا اینکه خرده‌روایت‌هایی به تنه اصلی داستان افزوده شوند و به کمک آنها تماشاگر را با فیلم همراه کرد.

با وجود اینکه رضا میرکریمی در آثار موفقش خود را فیلمسازی متبحر در پیوند دادن خرده‌روایتها و ارائه جذاب آنها در متن داستانی ساده نشان داده است، اما در قصر شیرین از این منظر چندان دستش پر نبوده است. بنابراین در مجموع این فیلم هم یکی دیگر از آثار متوسطی می شود که از فیلمسازان باتجربه شاهد بوده ایم.

 

مسخره‌باز (ساخته همایون غنی‌زاده)؛ سینمایی‌ترین نمایش روی پرده!

این را باید از نکات جالب جشنواره امسال به حساب آورد که یکی از خوش‌ساخت‌ترین و سینمایی‌ترین فیلم‌های این دوره را کسی ساخته که از تئاتر به سینما آمده است. «مسخره‌باز» ساخته همایون غنی‌زاده یکی از کنجکاوی‌برانگیزترین فیلم‌های این جشنواره محسوب می‌شد. به همین خاطر برخلاف معمول در سینمای رسانه‌ها، نخستین فیلم به نمایش درآمده از بخش مسابقه در روز چهارم، پرمخاطب‌تر از آخرین سانس همین روز (فیلم زهرمار) از کار درآمد. 

«مسخره‌باز» نخستین تجربه کسی است که پیشینه‌ای در خور اعتنا در حوزه تئاتر دارد. افزون بر این همکاری با بهمن فرمان‌آرا به عنوان مشاور کارگردان و در اختیار داشتن بازیگرانی همچون علی نصیریان، رضا کیانیان، هدیه تهرانی، بابک حمیدیان، صابر ابر و همچنین تعدادی از حرفه‌ای‌های سینما را نیز به عنوان گروه فنی ؛ همه و همه دست‌به‌دست هم داده‌اند تا انتظارات از این فیلم بالاتر برود.

حاصل کار هم البته در حد مقبولی قابل‌توجه بوده است. «مسخره‌باز» فیلمی است به‌شدت خوش‌عکس و سینمایی که گویی فیلمساز در ستایش از سینما آن را ساخته است. چون نشانه‌هایی از فیلم‌های به‌یادماندنی سینمای ایران و جهان را در این فیلم می‌توان مشاهده کرد. 

همایون غنی‌زاده در ساخت «مسخره‌باز» از پاره‌ای بخش‌های موفق آثار نمایشی خود نیز بهره برده است. یکی از مهم‌ترین نکاتی که بازتابی از پیشینه تئاتری سازنده فیلم محسوب می‌شود، محدودبودن لوکیشن فیلم به یک آرایشگاه مردانه است. اما کارگردانی خوب غنی‌زاده مانع از آن بوده که این محدودیت تاثیری منفی روی فیلم بگذارد.

بی‌شک «مسخره‌باز» متفاوت‌ترین فیلم جشنواره تاکنون بوده، فیلمی پیچیده با روایتی غیرسرراست است که از هم درآمیختن جهان عینی و ذهنی شخصیت‌های فیلم حاصل شده است. «مسخره‌باز» از آن فیلم‌هاست که شاید بهتر باشد یک‌بار دیگر هم آن را ببینیم تا با خیال راحت‌تری درباره آن به قضاوت بنشینیم.

روزهای نارنجی (ساخته آرش لاهوتی)؛ ساده و صمیمی

«روزهای نارنجی» متعادل‌ترین فیلم جشنواره تا اینجای کار است. فیلم خوبی که با رضایت می‌توان آن را تا انتها دنبال کرد و سرانجام هم راضی از سینما بیرون آمد. البته این بدان معنا نیست که با اثری شاخص و تکان‌دهنده طرف هستیم؛ بلکه برعکس با یک فیلم ساده و صمیمی روبه‌رو  هستیم که قصه خود را بدون لکنت و روان تعریف می‌کند، از عهده آن برمی‌آید که  در دل موقعیت‌های درام شخصیت‌پردازی خوبی از آدم‌های قصه ارائه کند.

آرش لاهوتی، در فضایی رئالیستی داستان زنی را تعریف می‌کند که دشواری‌های زندگی به تدریج نقش او را در خانواده دگرگون کرده است. ماهیت مردانه کارهای او و همچنین بحران میانسالی دست به دست هم می‌دهد که علاوه بر بستر اجتماعی قصه، درام از جنبه خانوادگی هم برخوردار باشد. «روزهای نارنجی» بخش قابل‌توجهی از موفقیت خود را مدیون فیلمنامه خوبی است که فیلمساز دستمایه کار خود قرارداده است و این چیزی است که کمتر فیلمسازان دیگر این جشنواره در اختیار داشته‌اند.

زهرمار (ساخته جواد رضویان)؛  کمدی‌ای که نمی خنداند!

سر و شکل و پیشینه کارگردان این فیلم باعث می‌شود مخاطب انتظار فیلمی کمدی را داشته باشد. به نظر می‌رسد پیداست خود رضویان نیز تمام تلاش خود را کرده است که بتواند از بازار خوب کمدی‌های عامه‌پسند بهره‌ای داشته باشد. اما نتیجه کار چیزی نشده که مخاطب عام را تمام کمال راضی کند.

به این ترتیب بزرگ‌ترین مشکل فیلم این است به نیت کمدی‌بودن ساخته شده اما مصالح لازم برای یک کمدی سرگرم‌کننده را جز چند بازیگر شناخته‌شده در اختیار ندارد. از این منظر «زهرمار» عنوان بسیار مناسبی است برای این فیلم. یکی از آن فیلم‌های کاملا تجاری که پیدا شدن سروکله‌شان در بخش مسابقه سینمای ایران تعجب‌برانگیز می‌نماید.

فیلم با وجود ظاهر اجتماعی‌گرایانه‌اش یک اثر کاملا تجاری است که به سنت و براساس مولفه‌های فیلمفارسی ساخته شده است. تیپ‌های کلیشه‌ای، آدمهای تک‌بعدی، تحول‌های آبکی و موقعیت‌های تق‌ولق از جمله مهم‌ترین ویژگی‌های این کمدی ناموفق است.