سینما گرچه در دوره های نخست خود سرگرمی محض بود، اما امروزه علاوه بر جنبه های سرگرمی و قصه گویی، از منظر نقد و تحلیل ‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جوامع بشری نیز مورد توجه است. مخصوصا آثار خوب سینمایی که اقبال توام مخاطبان و منتقدان را کسب می کنند، خواسته یا ناخواسته چنین کارکردی هم پیدا می کنند و گاه به عنوان مرجع در بحث ها و گفتگوهای مردمی و رسانه ای شناخته می شوند.

در تاریخ سینمای پس از انقلاب نیز، هستند فیلمسازان توانمندی که آثار خوبشان جنبه های فراسینمایی پیدا کرده و در جهت گفتمان انقلاب اسلامی به ایفای نقش پرداخته است. هر چند برخی آثار ارزشمند مجید مجیدی، رسول ملاقلی پور، مجتبی راعی، ابوالقاسم طالبی، داوود میرباقری و... چنین کارکردی داشته اند، اما ابراهیم حاتمی کیا در همه آثار سینمایی خود به گفتمان انقلاب اسلامی پرداخته و بیشترین تعلق را به این حوزه گفتمانی نشان داده است.در سال های اخیر نیز کارگردان جوان و توانمند کشورمان، جناب محمدحسین مهدویان با ساخت سه فیلم قابل توجه ایستاده در غبار، ماجرای نیمروز و لاتاری نشان داد که به دنبال سینمای محض نیست و جنبه های محتوایی و گفتمانی نیز برایش اهمیت دارند. اشارات ذیل با اذعان به ارزش سینمایی فیلم لاتاری و تمجید جذابیت های هنری آن، به نقد فراسینمایی این فیلم از منظر گفتمان انقلاب اسلامی پرداخته است.

چرا چنین شد؟!
لاتاری واقعیت های تلخ جامعه امروز را انکار نمی کند.گسست فرهنگی جوانان از ارزش های انقلاب، رویای مهاجرت، روابط سرد و خشک والدین و فرزندان، باندهای فساد و فعالیت شان و حتی رکود اقتصادی و گسترش فقر در روایت فیلم به خوبی دیده شده است. اما در پرداختن به چرایی این معضلات و مشکلات، حرف جدیدی در فیلم به چشم نمی خورد. لاتاری هم چون موج مرده، قارچ سمی و بادیگارد به شکل شعاری و کلیشه ای به چرایی فاصله گرفتن از فضای ارزشی انقلاب و شیوع معضلات فرهنگی و اجتماعی در دوره پس از جنگ می پردازد.

«قرار نبود اوضاع اینطوری بشه!»، «ما رفتیم جنگیدیم که خاک به دشمن ندیم، اما حالا...»، «جنگیدن شد وظیفه ما، تربیت بچه هامون هم وظیفه شما. خدا وکیلی کی کم گذاشت؟!»، «دهه شصت تموم شد، حالا دهه نوده...» و جملاتی شبیه این ها حداکثر تحلیلی است که در چرایی وضعیت امروزمان در این فیلم ها ارائه شده است. این جملات آهنگین هر چه قدر که جذاب و حس برانگیز هستند، همان قدر هم از تحلیل های دقیق و راهگشا دور هستند. لاتاری در جواب «چرا چنین شد؟»، پاسخی تکراری و البته شعاری می دهد، ضمن اینکه این سئوال، اساسا سئوال دهه هفتاد و هشتاد است که طرح آن در فیلم هایی چون موج مرده و آژانس شیشه ای جسارت آمیز و قدمی روبه جلو بوده است.

«چرا چنین شد؟» حتی اگر پاسخی درخور هم به آن داده شود، سئوال دهه نود گفتمان انقلاب اسلامی نیست. از این منظر، لاتاری قدمی روبه جلو محسوب نمی شود و بلکه نوعی تکرار و شعار را تداعی می کند. البته در این خصوص حرجی بر هنرمند و فیلمساز در انعکاس فهم و نظرش وارد نیست، بلکه تاکید بر چنین اشکالی ناشی از آن است که پیام فراگیر آثار موفق سینمایی چون لاتاری، معمولا به لایه های تحلیلی و رسانه ای انقلاب اسلامی نیز سرایت می کند و گاه آنها نیز دچار چنین نگرش های محدود و گزینشی می شوند و در تحلیل اوضاع فرهنگی و اجتماعی جامعه به خطا می افتند. مثلا در جواب اینکه که چرا عدالت اجتماعی در دوره پس از انقلاب، به نحو قابل قبول محقق نشده است، گفتمان سینمایی انقلاب بیشتر به موضوعات آقازاده ها، فساد برخی مسئولان، باندهای قدرت و... معطوف و محدود شده و این نگرش به بدنه اجتماعی و رسانه ای انقلاب هم سرایت کرده است. شاید به همین خاطر کسی دنبال جواب های دیگر از قبیل «فقدان نظریه دقیق و کارآمد در موضوع عدالت اجتماعی» و یا «نبود فرهنگ پذیرش عدالت در جامعه» نمی گردد!

چه باید کرد؟!
گفتمان انقلاب اسلامی در آستانه چهل سالگی خود قرار دارد و رسیدن به بلوغ کامل در فهم بایدها و نبایدهای آرمانی انقلاب، انتظاری منطقی و به جا است. به زعم این قلم، انقلاب اسلامی در دهه نود با چالش های مهم و اساسی روبرو است که القای بحران ناکارآمدی و رشد ناامیدی در جامعه از مهمترین چالش های پیش رو است. سئوال اساسی گفتمان انقلاب در این دهه، «چه باید کرد؟» است، نه «چرا چنین شد؟» و «چه باید می شد؟»

سینمای انقلاب تا کنون در این حوزه گفتمانی نیز جواب شفاف، دقیق و آینده نگرانه ارائه نداده است. فیلمسازان انقلاب به عنوان قشر پیشرو جامعه، چه راهکاری برای رسیدن به کارآمدی و اصلاح معضلات تصویر کرده اند؟! در فیلم لاتاری، شخصیت موسی که رزمنده ای قدیمی است و رفتاری چون موسای نبی دارد، انگار سال ها در خواب زمستانی بوده و حالا با مرگ نوشین از خواب نوشین خود بیدار شده است. حتی رفیق رزمنده اش مرتضی، این کنایه را مطرح می کند که امثال موسی تا وقتی آب به لانه شان نیفتاده، خبری از سیل ندارند!

اگر موسی، موسی است چرا باید از وضعیت قوم و قبیله خود تا این اندازه غافل باشد، آنقدر که از شنیدن خبر سوء استفاده از دختران ایرانی در کشورهای عربی، شوک زده و غرق حیرت شود. انگار که تا حالا چنین چیزی را اصلا نشنیده است! آیا بیداری ناگهانی رگ غیرت موسی و رفتار قهرمانانه او در پایان فیلم معنایی فراسینمایی و گفتمانی هم می تواند داشته باشد؟! آیا پیام نمادین فیلم دعوت موسی ها به بیداری و واکنش در برابر ناهنجاری های جامعه است؟!

آیا لاتاری با طرح رفتار «آتش به اختیار» موسی، به دنبال ارائه راه حل در موضوع «چه باید کرد» است؟! ارتباط دوباره و عاطفی نسل پا درهوای امیرعلی و نسل دلسوز و درحاشیه موسی، به چه بهایی باید محقق شود؟! حیف که تا نوشین ها به مسلخ نروند، موسی ها بیدار نمی شوند و مرتضی ها هم دست حمایت بلند نمی کنند! تازه اصلا تکلیف صدها و شاید هزاران نوشین دیگر که نامزد غیوری چون امیرعلی و قهرمانی چون موسای انقلابی و آتشین سراغ ندارند، چه می شود؟! آیا تصمیم موسی و امیرعلی و حمایت تلویحی مرتضی از آن ها، برای همه کس و در همه معضلات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی قابل تحقق و تجویز است؟! لاتاری پاسخ عمیقی برای «چه باید کرد؟» ندارد، همچنان که بادیگارد هم ندارد. فریاد زدن از نابسامانی ها و تغییر فرهنگ و جامعه، لازم است و سودمند، اما بی شک کافی نیست!

موسی و مرتضی!
شخصیت های موسی و مرتضی در لاتاری شبیه حاج کاظم و احمد در آژانس شیشه ای هستند. موسی و حاج کاظم به تشخیص خود عمل می کنند و رفتار انقلابی دارند. در مقابل مرتضی و احمد، حسب وظیفه قانونی خود رفتاری عاقلانه تر از خود نشان می دهند و در عین حال دلسوز و مدافع موسی و حاج کاظم نیز هستند. جایگاه هر کدام از این شخصیت ها در گفتمان انقلاب اسلامی چیست؟! بالاخره فکر و منش مرتضی و احمد صحیح است یا رفتار حاج کاظم و موسی؟! این پاسخ کلی که «اون به وظیفه خودش عمل می کنه و ما هم به تکلیف خودمان!»، هر چند باعث کشمکش داستانی و جذابیت سینمایی در فیلم شده است، اما از منظر گفتمان انقلاب اسلامی پاسخی مبهم و ناقص است. بالاخره آرمان و آینده انقلاب با کدام رفتار و منطق بیشتر تامین خواهد شد؟!

دوگانه «رفتارهای انقلابی و تشخیص های فردی» و «تدبیر عاقلانه و رفتار قانونی» در فیلم محمدحسین مهدویان نیز همچون فیلم های حاتمی کیا، تا پایان داستان به موازات هم پیش می رود و هیچ کدام بر دیگری ترجیح پیدا نمی کند. لاتاری هم مثل الگوی آژانس شیشه ای، با طرح رفاقت عمیق موسی و مرتضی، این دوگانه جدی را به راحتی کنار می گذارد و با اتصال موسی و مرتضی در پایان فیلم به همدیگر، دو خط موازی را به هم می رساند و همه چیز را ختم به خیر می کند! شکی نیست که چنین دوگانه هایی در آثار سینمایی، هنرمندانه و لذت بخش است، اما گفتمان انقلاب اسلامی فارغ از این ابهامات هنرمندانه، به شفافیت و صراحت نیازمند است!

تقویت وحدت و هویت ملی!
لاتاری، به شکلی هنرمندانه مقوم وحدت و هویت ملی ایرانیان است. تاکید به جا و زیبا بر عنوان «خلیج فارس»، حفظ و دفاع از ناموس وطن، اقتدار نیروهای امنیتی، لزوم حفظ غرور ملی در برابر زیاده خواهی کشورهای عربی منطقه، تهدید شجاعانه دشمن و... از مواردی هستند که به خوبی در تنه فیلم جا افتاده اند و مخاطب را به هویت ایرانی خود مفتخر می کند. لاتاری از این منظر با گفتمان انقلاب اسلامی کاملا هماهنگ است، چرا که کم رنگ شدن وحدت و هویت ملی ایرانیان، یکی از چالش های فرهنگی ایران امروز است و گفتمان انقلاب اسلامی باید در جهت تقویت آن کوشا و فعال باشد، لاتاری چنین است و باید تبریک گفت به تیم سازنده آن!

در پایان، بازهم متذکر می شوم که این نقد به هیچ وجه منافی ارزش های هنری و سینمایی لاتاری نیست، بلکه تاکید و نقدی است برای تحلیل گران، اهالی رسانه و فعالان فرهنگی حوزه انقلاب اسلامی که در بهره برداری از جنبه های محتوایی این فیلم در مباحث گفتمان انقلاب اسلامی، دقت و ظرافت لازم را مدنظر قرار دهند.

 

نویسنده: مهدی نورمحمدزاده